محرم ۱۳۹۲ - ۱۴۳۵

سخنرانی شب دوم محرم ۱۳۹۲

 

صوت جلسه

دانلود فایل‌های صوتی محرم ۱۳۹۲

 

متن تفسیر

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

 

سخنرانی شب دوم محرم  | سه‌شنبه ۱۳۹۲/۰۸/۱۴ | آیت الله سید علی محمد دستغیب 

 

«عَمِیَتْ عَیْنٌ لاَ تَرَاکَ عَلَیْهَا رَقِیباً وَ خَسِرَتْ صَفْقَهُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّکَ نَصِیباً»

«کور باد چشمى که تو را نبیند با آنکه همیشه تو مراقب و همنشین او هستى، و در زیان باد بنده‌اى که نصیبى از عشق و محبّتت نیافته است.»

عَمِیَتْ عَیْنٌ لاَ تَرَاکَ عَلَیْهَا رَقِیباً؛ خداى تعالى جسم نیست و خاصیت جسمانى ندارد و شکل نمى‌گیرد. او نه انسان، نه حیوان، نه جماد و نه حتّى ملک است، بلکه خالق جسم و شکل و انسان و ملک و هر مخلوق دیگرى است و هیچ شبیه و نظیرى ندارد. او مکان خلق مى‌کند و در هیچ مکانى نمى‌گنجد؛ خالق زمان است و محصور زمان نمى‌شود.

امام صادق علیه السلام فرمود: یکى از دانشمندان بزرگ یهود خدمت امیرالمومنین علیه السلام آمد و عرض کرد: یا امیرالمومنین از کى پروردگارت بوده است؟ در پاسخش فرمود : مادرت بر تو بگرید، از کى نبوده است تا توان گفت از کى بوده؟ پروردگارم پیش از پیش بوده تا آنجا که پیش تصور ندارد و پس از پس خواهد بود تا آنجا که پس تصور نشود، نه انجامى است و نه نهایتى براى انجامش، در آستان او انجام‌ها از هم گسیخته، او است نهایت هر انجامى.[1]

با این حال چرا امام حسین علیه السلام مى‌فرماید: «کور باد چشمى که تو را نبیند!؟» بالاتر از این، کلام خدا است که مى‌فرماید :

(هُوَ الاْوَّلُ وَ اْلآخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِنُ)[2]

«او اول و آخر و ظاهر و باطن است.»

همچنین در سوره‌ى نور مى‌فرماید :

(اللهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الاْرْضِ)[3]

«خداوند نور آسمان‌ها و زمین است.»

امیرالمؤمنین نیز در دعاى کمیل به پروردگار عرض مى‌کند :

«وَ بِنُورِ وِجْهِکَ الذِّى أضَاءَ لَهُ کُلُّ شَىء»

«و به نور وجه تو که همه‌ى عالم را روشن کرده است.»

ظاهر معناى آیه و سخن امیرالمؤمنین این است که اگر خدا نباشد، هیچ چیز پیدا نیست؛ چون در پرتو نور است که همه چیز پیدا مى‌شود، ولى حقیقت این است که اگر او نباشد اصلا چیزى نیست و نخواهد بود.

پاسخ این است که خداى تعالى واجب الوجود است؛ یعنى وجود، ذات او است و از او جدا شدنى نیست. خداى تعالى یعنى وجود. او عین وجود است؛ پس علم و قدرت و حیات و دیگر صفات حسنایش نیز عین ذات او است؛ زیرا او اجزا ندارد و صفاتش جدا از ذاتش نیستند، به همین خاطر مى‌گوییم: «الله جلّ جلاله علمٌ کلُّه حیاتٌ کلُّه و قدرتٌ کلُّه».

حال سؤال این است که آیا مى‌توان وجود را با چشم دید؟ به طور قطع، خیر. این چشم فقط مى‌تواند مادّیات را ببیند و غیر از موجودات مادّى را نمى‌بیند به همین دلیل روح را نمى‌بیند و قادر به دیدن علم نیست. آنچه به قلم مى‌آید، اثر علم است، نه خود آن. علم با ذات انسان یکى است. وقتى دیدن وجود انسان ممکن نیست، به طریق اولى دیدن واجب الوجود محال است.

براى دیدن خداى تعالى «چشم وجود بین» لازم است. این چشم، همان چشم قلب است و ثانیآ وجود خود انسان است؛ یعنى به وسیله‌ى وجود مى‌توان وجود را دید و با قلب مجرّد مى‌توان آن را مشاهده کرد. منظور از قلب، این قلب صنوبرى نیست که تکه‌اى گوشت است. این قلب، ظهور آن قلب مجرّد است.

از على علیه السلام سؤال شد: آیا پروردگارت را دیده‌اى؟ فرمود: من خدایى را که ندیده‌ام، عبادت نکنم. پرسیدند: یا امیرالمؤمنین چگونه او را دیده‌اى؟فرمود: دیدگان با نگاه چشم او را نبینند، بلکه دل‌ها با حقیقت ایمان به تماشایش پرداخته‌اند.[4]

ایمان هم مانند علم، جدا از وجود نیست.

خلقت و فطرت آدمى بر دین نهاده شده است؛

(فَأقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفآ فِطْرَتَ اللهِ الَّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللهِ)[5]

«روى خود را به سوى آیین حنیف پروردگار کن. این سرشتى است که خداوند مردم را بر آن آفریده است.»

آن که کافر مى‌شود، بر فطرت و دین خود سرپوش مى‌گذارد و آن را مى‌پوشاند، ولى مؤمن، آن را ظاهر مى‌سازد و با آب محبّت، غبارهایش را که نفس بر آن پوشانده، پاک مى‌کند. این محبّت نیز مانند ایمان و علم، با وجود آدمى یکى است و فقط در بیان و الفاظ گوناگون است. به همین جهت فرمود :

«هل الدین الّا الحبّ و البغض؟»

«آیا ایمان جز دوستى با دوستان خدا و دشمنى با دشمنان خدا است؟»[6]

این خصوصیت، عنایتى است که فقط به انسان شده، حیوانات از آن بى‌بهره‌اند.

«اِنّکَ لا تَحْتَجِبُ عَن خَلْقِکِ اِلّا أن تَحْجُبَهُم الاعمالُ السیئه دونک»[7]

«تو از آفریده‌هایت پنهان نیستى، اعمال ناشایست آنان را از تو دور ساخته است.».

پس خدا رابا چشم دل؛ یعنى با حقیقت ایمان مى‌توان دید. «هم به چشم یار بینم یار را».

این چشم یار، وجود و ایمان و حبّ جنابعالى است که با مهار صفات ناپسند و تهذیب نفس، اجازه نمى‌دهید خار و خاشاک بر ایمان بنشیند.

دیدن خدا با تخیّل و توهّم و زور زدن ممکن نیست. نمى‌توان به جایى زل زد تا او را دید. با کف کردن و «هو» کشیدن و حتّى حافظ و مثنوى خواندن و سر تکان دادن حاصل نمى‌شود، حتّى اگر حالى نصیب شود، چند لحظه است و زود از بین مى‌رود. رسیدن به آن مقام بلند منوط به خواستن از خدا و مجاهده‌ى شدید با نفس و استقامت در راه تزکیه و تهذیب است. باید به عنوان مقدّمه و براى تحصیل آمادگى، دل از غیر خدا خالى کرد، و راه این تخلّى، انجام واجبات و ترک محرمات و سعى در ازاله رذائل اخلاقى و جایگزین کردن صفات پسندیده است. از آن پس باید به انتظار عنایت پروردگار نشست. شاید در این دنیا حاصل شود و شاید در عالم دیگر، مهم کسب آمادگى و حرکت در این مسیر است؛ تا صلاح و مشیت خدا چه باشد.

یکى از راه‌هاى میان‌بُر به سوى تهذیب نفس و بالتبع کسب آمادگى، توجّه به ذیل عنایات حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام است، آن هم نه فقط در ایام عاشورا، بلکه در تمام مدّت سال. علاوه بر حضرت ابا عبدالله، برادر بزرگوار ایشان، جناب اباالفضل العباس علیه السلام نیز قادر به کنار زدن پرده‌ها و واسطیت عنایت پروردگار است.

امّا چرا حسین بن على علیهماالسلام مى‌فرماید: «کور باد چشمى که تو را نبیند؟»

پاسخ این است که ایشان ظهورى غیر از خداوند مشاهد نمى‌کند. در فقرات پیشین همین دعا مى‌فرماید :

«مَتَى غِبْتَ حَتَّى تَحْتَاجَ اِلَى دَلِیلٍ یَدُلُّ عَلَیْکَ وَ مَتَى بَعُدْتَ حَتَّى تَکُونَ الآثَارُ هِیَ الَّتِی تُوصِلُ اِلَیْکَ»

«تو کى از نظر پنهانى تا به دلیل و برهان محتاج باشى و کى از ما دور شدى تا آثار و مخلوقات، ما را به تو نزدیک سازد؟»

در نگاه حضرت ابا عبدالله و سایر ائمه اطهار علیهم السلام، چون خداوند ظاهر است، موجودات دیگر ظاهر هستند و ظهور دارند. این التفات، فهمى است که ربطى به چشم سر ندارد. این چشم ظاهرى، باز باشد یا بسته، این التفات و توجّه و فهم، همیشه و در همه حال براى ایشان وجود دارد. ایشان همیشه در عالم توحید پروردگار سیر مى‌کنند.

وَ خَسِرَتْ صَفْقَهُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّکَ نَصِیباً؛ زیانکار باد بنده‌اى که متاعى دارد، امّا از حبّ تو بى‌بهره است. این حبّ را همه دارند، ولى گاه روى آن را زنگار مى‌گیرد و ظهورش بى‌فروغ مى‌شود. خداى تعالى محبّت را در دل همه‌ى افراد بشر قرار داده است؛ لذا همه، چه مؤمن و چه کافر، عاشق مى‌شوند، لکن یکى عشق و محبّت خود را به خدا مى‌زند و یکى به مال و مقام و جمال و دیگر مظاهر مادى. البتّه خوب است که انسان زن و فرزند خود را دوست داشته باشد، به شرط آن که این محبّت هم براى خدا باشد و بفهمد که این نعمت خدا و از آن او است. اگر کسى همه‌ى محبّت خود را به خداوند معطوف کند، دنیا برایش آخرت و برزخ و بهشت مى‌شود. به قول حافظ :

من که امروزم بهشت نقد حاصل مى‌شود         وعده‌ى فرداى زاهد را چرا باور کنم

بهشت نقد؛ یعنى بهره‌مندى از لذات معنوى آخرت، در همین دنیا.

(وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَهٌ * اِلى رَبِّها ناظِرَهٌ)[8]

«چهره‌هایى در آن روز شادابند * به سوى پرودگار خود مى‌نگرند.»

بهشت نقد یعنى نظر کردن به جمال خداى تعالى در همین دنیا. زاهد کسى است که به ظاهر خدا را عبادت مى‌کند ولى چون نفس خود را مهار نکرده، خود را مى‌خواهد. این نفس به این سادگى‌ها رام نمى‌شود و شکل انسانى به خود نمى‌گیرد.

 

محبّت حسین بن على علیهماالسلام

محبّت حسین بن على علیه السلام در دل ما و همراه وجود ما است. این محبّت را خداوند در قلب همه‌ى مردم قرار داده است؛ از همین روى حتّى اگر براى بت پرستان هم مصائب حضرت ابا عبدالله بازگو شود، دل شکسته مى‌شوند. از این بالاتر، همین بت پرست وقتى به اضطرار مى‌افتد و به حسین علیه السلام متوسّل مى‌شود، نجات مى‌یابد.

شهید آیت الله دستغیب در کتاب داستان‌هاى شگفت مى‌نویسد :

روزى در بمبئى یک نفر هندو ملک خود را در دفتر رسمى مى‌فروشد و تمام پول آن را از مشترى گرفته و از دفترخانه بیرون مى‌آید. دو نفر شیاد که منتسب به مذهب شیعه بودند در کمین او بودند که پولش را بدزدند، هندو مى‌فهمد و به سرعت خودش را به خانه مى‌رساند و فورى از درختى که وسط خانه بوده بالا مى‌رود و پنهان مى‌شود.

آن دو نفر شیاد وارد خانه مى‌شوند و هر چه مى‌گردند او را نمى‌بینند. به زنش عتاب مى‌کنند و مى‌گویند ما دیدیم که وارد خانه شد و باید بگویى کجا است؟ زن مى‌گوید نمى‌دانم. پس او را شکنجه و آزار مى‌نمایند تا مجبور مى‌شود و مى‌گوید: به حقّ حسین خودتان قسم بخورید که او را اذیّت نمى‌کنید، تا بگویم. آن دو نفر بى‌حیا به حقّ آن بزرگوار قسم یاد مى‌کنند که کارى به او نداریم جز این که بدانیم کجاست.

زن به درخت اشاره مى‌کند و آنها از درخت بالا مى‌روند و هندو را پایین مى‌آورند و پول‌ها را برمى‌دارند و از ترس تعقیب و رسوایى، سرش را مى‌برند. زن بیچاره سر به آسمان بلند مى‌کند و مى‌گوید: اى حسین شیعه‌ها! من به اطمینان قسم به تو شوهرم را نشان دادم.

ناگاه آقایى ظاهر مى‌شود و با انگشت مبارک، اشاره به گردن آن دو نفر مى‌کند، فورى سرهاى آنها از بدن جدا شده و مى‌افتد، بعد سر هندو را به بدنش متصل مى‌فرماید و زنده مى‌شود و آن گاه از نظر غایب مى‌شود.[9]

امام هادى علیه السلام فرمود: «دروغ گفت کسى که خیال نمود ما به کار غیر شیعیانمان نمى‌آییم».[10]

فرق مؤمن با بت پرست این است که آن کافر، حسین بن على علیهماالسلام را فقط براى دنیا مى‌خواهد و شخص مؤمن تا ابدالاباد از عنایات ایشان بهره مى‌جوید. عوارض و وساوس اهمیتى ندارند، آنچه مهم است و همیشه مى‌ماند، نور محبّت حضرت ابا عبدالله علیه السلام است که از قلب ما بیرون نمى‌رود.

 



[1] ـ کافى، 1، 89.

[2] ـ حدید، 3.

[3] ـ نور، 35.

[4] ـ کافى، 1، 138.

[5] ـ روم، 30.

[6] ـ بحار الانوار، 65، 63.

[7] ـ بحارالانوار، 83، 318.

[8] ـ قیامت، 22 و 23.

[9] – داستان‌هاى شگفت، حکایت 40.

[10] – بحارالانوار، 50، 144.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است