محرم ۱۳۹۲ - ۱۴۳۵

سخنرانی شب تاسوعا محرم ۱۳۹۲

صوت جلسه

دانلود فایل‌های صوتی محرم ۱۳۹۲

 

متن تفسیر

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

 

سخنرانی شب تاسوعا | سه شنبه ۱۳۹۲/۰۸/۲۱ | آیت الله سید علی محمد دستغیب 

 

شرح دعاى عرفه

أنْتَ الَّذِی أشْرَقْتَ الأنْوَارَ فِی قُلُوبِ أوْلِیَائِکَ حَتَّى عَرَفُوکَ وَ وَحَّدُوکَ وَ أنْتَ الَّذِی أَزَلْتَ الأغْیَارَ عَنْ قُلُوبِ أحِبَّائِکَ حَتَّى لَمْ یُحِبُّوا سِوَاکَ وَ لَمْ یَلْجَئُوا اِلَى غَیْرِک

تویى که به انوار تجلّى بر دل اولیا و خاصانت ظاهر شدى تا به مقام معرفت نایل شدند و تو را به یکتایى شناختند. تویى که از دل دوستان و مشتاقانت توجّه بیگانگان را محو کردى تا غیر تو را دوست نداشته باشند و جز درگاهت، به جایى پناه نبرند.

 

سؤالى درباره قمه زنى پرسیده بودند. در پاسخ عرض مى‌کنیم: سفارش و روش حضرات معصومین علیهم السلام درباره عزادارى حضرت سید الشهدا، گریه کردن، گریاندن و به حال گریه درآمدن است. (بکى او ابکى او تباکى). نزدیک به چهل روایت در این باره وارد شده است. البتّه اگر کسى در اثر شنیدن مصائب آن حضرت، از حال عادى خارج و بى‌اختیار شود و به خود لطمه بزند، اشکالى ندارد و این مطلبى جداگانه است؛ مانند آنچه از حضرت زینب کبرى سلام الله علیها نقل شده که در هنگام مشاهده‌ى سر مبارک حضرت ابا عبدالله علیه السلام سر خود را به کجاوه زدند. حتّى جان دادن از شدت ناراحتى در این مصیبت، جاى دارد؛ مانند حضرت رقیه خاتون علیها السلام.

امّا درباره قمه زنى، بنده نمى‌گویم حرام است، امّا هیچ اشاره‌اى از حضرات معصومین به آن نشده و روش ایشان نبوده است. سینه زنى هم اگر با ادب و احترام و متانت باشد، خوب است، ولى اگر چیزهایى از خود به آن اضافه کنیم، باز بنده نمى‌گویم جایز نیست، امّا روش ائمه اطهار علیهم السلام نبوده است. آنچه مورد نظر ایشان است، عزادارى است و سینه زنى متین، منافاتى با عزادارى ندارد.

أنْتَ الَّذِی أشْرَقْتَ الأنْوَارَ فِی قُلُوبِ أوْلِیَائِکَ حَتَّى عَرَفُوکَ وَ وَحَّدُوکَ؛ انوارى که خداى تعالى براى مؤمنین قرار داده، بر دو قسم است: نور عمل و نور اسما و صفات پروردگار.

نور عمل : هر کار خوبى، نورى دارد؛ واجبات، مستحبات و عبادت هر کدام نورى جداگانه دارند که در قبر و در عالم برزخ و قیامت، این انوار ظاهر مى‌شوند.

نور اسما و صفات حق تعالى : قسم دیگر نور، نورى است که خداى تعالى به بندگان مجاهد خود و کسانى که در راه مبازه با نفس و براى حفظ دین خود تلاش مى‌کنند، عطا مى‌فرماید. این نور عبارت است از انوار اسما و صفات خداى تعالى که هر کدام خاصیت و درخشش جداگانه‌اى دارند؛ نور علم، نور قدرت، نور حیات، نور عشق، نور حلم، نور کرم، نور عفو و نور صفات نیکویى که از رهگذر تهذیب نفس و زدودن صفات ناپسند، در مؤمن ظاهر مى‌شود، که نتیجه‌ى آن، معرفت خداى تعالى و توحید او است، به نحوى که هیچ شرکى در انسان باقى نمى‌ماند؛ «حَتَّى عَرَفُوکَ وَ وَحَّدُوکَ» نور عمل در مقابل این نور، مانند نور چراغ در مقابل خورشید است.

خداى تعالى نور صفات حسناى خویش را به هر کس، متناسب باتلاشى که براى آن کرده، عطا مى‌کند، لکن پیامبران، به ویژه رسول گرامى اسلام و ائمه اطهار علیهم السلام صاحب تمام صفات و اسماى خداى تعالى هستند و خداوند نور آن را به نحو اتمّ و اکمل به ایشان عنایت کرده است. این عنایت به خاطر زمینه‌اى است که خود خدا در ایشان قرار داده و حتّى ممکن است ایشان در کودکى از آن بهره‌مند شوند. از همین روى علم خداى تعالى در وجود ایشان ظاهر بود و هیچ چیز از آنها مخفى نبود؛ از علوم قرآن و سنّت و علومى که براى شهادت دادن به اعمال بشر لازم است، بهره‌مند بودند و قدرتشان بر همه چیز فائق بود و معجزات بى‌شمارى به عنوان دلیل امامتشان از ایشان ظاهر و ثبت شد و در این مطلب تفاوتى میان امام هادى که در سن نه سالگى یا امام زمان که در چهار سالگى به امامت رسیدند، با سایر ائمه اطهار علیهم السلام نبود؛

(اللهُ أعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ)[1]

«خدا بهتر مى‌داند که رسالتش (نبوت و وصایت) را در کجا قرار دهد.»

از برکت ائمه اطهار علیهم السلام، در هر زمان، بعضى از بزرگانى که با عنایت خداى تعالى زحماتى کشیدند و تقواى الهى را رعایت کردند و محبّت خدا را به اوج رساندند، به طور خاص مشمول عنایت و اشراق انوار خداوند قرار مى‌گیرند که این نیز دست خود آنها نیست و فقط عنایت خاص پروردگار است. البتّه این عنایت مانند عنایتى که به ائمه اطهار علیهم السلام شد، نیست. هیچ کس نمى‌تواند مانند ایشان شود، بلکه هر ظهور نور و اشراق انوارى که به هر ولىّ خدایى مى‌شود، به واسطیت ایشان است.

وَ أنْتَ الَّذِی أَزَلْتَ الأغْیَارَ عَنْ قُلُوبِ أحِبَّائِکَ حَتَّى لَمْ یُحِبُّوا سِوَاکَ؛ وقتى این نور به قلب مؤمن مى‌تابد، محبّت غیر خدا از دلش پاک مى‌شود و فقط خدا و محبّین او، محبوبش مى‌شوند. حبّ محبوب خدا حبّ خداست.

ماوقتى مى‌توانیم ادعا کنیم نماز و روزه و عباداتمان مقبول درگاه الهى قرار گرفته که با پیروى از رسول خدا صلّى الله‌علیه وآله و اهل بیت ایشان علیهم السلام باشد.

(مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أطاعَ اللهَ)[2]

«هر کس از پیامبر اطات کند، از خدا اطاعت کرده است.»

ائمه اطهار علیهم السلام هم مانند رسول خدا صلّى الله‌علیه وآله هرگز چیزى از خود نمى‌گفتند و هر چه مى‌فرمودند، فرمان خداى تعالى بود. قلب شریف ایشان متّصل به قلب مقدس رسول خدا صلّى الله‌علیه وآله بود و حرف و عملشان هرگز خلاف سنّت پیامبر و کتاب خدا نبود.

عَنْ زُرَارَهَ عَنْ أبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: بُنِیَ الإسْلامُ عَلَى خَمْسَهِ أشْیَاءَ عَلَى الصَّلاهِ وَ الزَّکَاهِ وَ الْحَجِّ وَ الصَّوْمِ وَ الْوَلایَهِ قَالَ زُرَارَهُ فَقُلْتُ وَ أیُّ شَیْءٍ مِنْ ذَلِکَ أفْضَلُ فَقَالَ الْوَلایَهُ أفْضَلُ لأنَّهَا مِفْتَاحُهُنَّ وَ الْوَالِی هُوَ الدَّلِیلُ عَلَیْهِنَ»[3]

امام باقر علیه السلام فرمود: بناى اسلام بر پنج چیز است. نماز و زکات و حج و روزه و ولایت. زراره گوید: به حضرت عرض کردم: کدام یک از این‌ها برترند؟ فرمود: ولایت برتر است. زیرا ولایت کلید آنها است و شخص والى، دلیل و راهنماى آنها است (ائمه علیهم السّلام راهنماى نماز و زکاه و حج و روزه هستند و این اعمال بدون راهنمایى آنها درست نیست).

در زمان غیبت امام معصوم، علما و فقها به عنوان نواب عام امام باید داراى خصوصیاتى باشند که توسط امام مشخص شده و به وسیله‌ى خود مردم تشخیص داده مى‌شود. قلب مؤمن چنان از نور عمل منور است که مى‌تواند فقیه جامع الشرایطى را که مورد نظر حضرت صاحب الزمان است، تشخیص دهد. اگر فقیه عادل مرتکب گناهى شود و توبه نکند، ولایتش از میان مى‌رود و دیگر صلاحیت تقلید ندارد.

هر یک از ائمه اطهار علیهم السلام در زمان خود محل رجوع مردم در امور دنیا و آخرت بودند و نه تنها در مسائل فقهى، بلکه در همه مورد معیار و میزان و پیشوا بودند، هر چند که دستشان از حکومت کوتاه بود.

در زمان غیبت کبرى، مؤمنین در تمام امور دنیا و آخرتى خود به فقهاى عادل و خداترس رجوع مى‌کنند و مرجعیت ایشان محدود به فروعات دین نمى‌شود و در تمام امور و شوؤن زندگى مادى و اخروى، مرجع مردم هستند، لکن فقط در یک برهه از زمان فرصتى پیش آمد که یک فقیه صاحب تمام اختیارات باشد، امّا اگر چنین حکومتى هم نباشد و اختیارات حکومتى از فقها سلب شود، باز ایشان جانشینان امامند و اختیارات ایشان را دارند.

جاى بسى شکر و شادى است که قلوب مؤمنین متّصل به حضرات معصومین است. تقلید از فقیه عادل در حقیقت اطاعت از امام زمان عجّل الله‌تعالى فرجه است؛ چراکه آنچه فقها مى‌گویند، همه از قرآن و سنّت است. هیچ فقیهى حق ندارد چیزى جز احکام قرآن و سنّت به مردم ابلاغ کند. حتّى احکام ثانویه هم باید مبتنى بر دلایل قرآن و سنّت باشند. بنابراین واسطیت فقیه چنان نیست که مردم را به خود مشغول کند و هر کس به قلب خود رجوع کند مى‌فهمد که تابع ائمه اطهار علیهم السلام است و دلش متوجّه ایشان است. معیار زندگى دنیا و آخرت و ستون خیمه‌ى بندگى خدا، ایشانند.

واسطه‌ى میان خدا و مردم، امام زمان است و وقتى مؤمنین با تفحّص کامل، از فقیه عادل تقلید مى‌کنند، نماز و عباداتشان توسط حضرت صاحب پذیرفته و پسندیده مى‌شود.

این را نیز باید یادآور شد که در دوران غیبت، فقها نواب عام امام زمان هستند و باب نیابت خاصّه در پایان غیبت صغرى بسته شد و از آن پس امام زمان هرگز فقیهى را به طور خاص، تعیین نفرمودند. اگر کسى چنین ادعایى کند، از سر نادانى کرده و اگر کسى این ادعا را بپذیرد، از سر نادانى پذیرفته است.

این که مؤمنین دور هم مى‌نشینند و مصائب حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام را یاد مى‌کنند و از شدت ناراحتى قلبشان مى‌سوزد، نشانه‌ى محبتشان به خداى تعالى و حسین بن على علیهماالسلام و سایر ائمه اطهار علیهم السلام است.

اگر کسى فقیه راستین باشد، باید دلش را از امام زمان جدا نکند و خود را خاک پاى ایشان بداند، بلکه خود را خاک پاى شهداى کربلا بداند. اگر فقیهى به مقامات عالى معنوى برسد و در زمره‌ى اولیاء الله قرار گیرد، شاید به مقام شهداى کربلا برسد. به راستى شهداى کربلا امتحان بزرگى پس دادند.

این که حسین بن على علیهماالسلام نام آنان را صدا مى‌زد و یارى از آنان مى‌طلبید، به خاطر این بود که آنان از برکت حضرت ابا عبدالله، نور خدا را دارند، وگرنه آن حضرت نیازى به کسى جز خدا ندارد. آنان خود را فداى مولایى کردند که متّصل به خداى تعالى بود و محبوب او شدند. همه چیز خود را دادند و هیچ تعلقى به خانه و فرزند و همسر و ریاست خود نداشتند.

اگر خدا آن مقام بلند را به اباالفضل العباس علیه السلام بخشید، به خاطر این بود که ایشان خود را خاک پاى امام حسین علیه السلام مى‌دانست و همواره خود را غلام آن حضرت و مادرش را کنیز مادر ایشان معرفى مى‌کرد و تا آخر هم همین طور بود. لذا به قول بعضى فقط در لحظه‌ى آخر ایشان را به عنوان برادر خطاب کرد. همین ادب و تواضع بود که ایشان را «باب الحسین» و «باب الحوائج» ساخت، به گونه‌اى که ائمه اطهار علیهم السلام در مقابل قبرش مى‌ایستادند و مى‌فرمودند: «پدر و مادرم فداى تو باد».

عنایت خداى تعاى به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام آن گونه است که وقتى مؤمنى مصائب ایشان را یاد مى‌کند و اشک مى‌ریزد، قلبش همچون جواهر مى‌شود. اگر حسین علیه السلام قیام نمى‌کرد، اثرى از دین خدا باقى نمى‌ماند. از برکت آن حضرت بود که امام آمد و جمهورى اسلامى تشکیل داد. نباید هدف قیام حسین بن على علیهماالسلام، که برپایى دین خدا و حفظ احکام دین و اقامه‌ى نماز و امر به معروف و نهى از منکر بود، فراموش شود. اگر این هدف شناخته شود، جمهورى اسلامى باقى خواهد ماند و اگر نفهمیم، جز اسمى از آن نخواهد ماند.

 



[1] انعام، 124.

[2] ـ نسا، 80.

[3] ـ کافى، 2، 18.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است