سوره یونس آیه ۴۱ تا ۴۳ | جلسه ۳۴
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره یونس آیه ۴۱ تا ۴۳ | یکشنبه ۱۳۹۷/۰۴/۱۰ | جلسه ۳۴ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره یونس
وَ إِنْ کَذَّبُوکَ فَقُلْ لی عَمَلی وَ لَکُمْ عَمَلُکُمْ أَنْتُمْ بَریئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَریءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ (۴۱)
و اگر تو را تکذیب کردند، بگو عملِ من برای من و عملِ شما برای شما. شما از آنچه من میکنم بیزارید و من از آنچه شما میکنید بیزارم.
وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَ لَوْ کانُوا لا یَعْقِلُونَ (۴۲)
و برخی از آنها کسانی هستند که به تو گوش میدهند. آیا تو میتوانی کر را بشنوانی، هرچند تعقل نمیکنند؟
وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْظُرُ إِلَیْکَ أَ فَأَنْتَ تَهْدِی الْعُمْیَ وَ لَوْ کانُوا لا یُبْصِرُونَ (۴۳)
و برخی از آنها کسانی هستند که به تو نگاه میکنند. آیا تو میتوانی کور را هدایت کنی، وقتی نمیبینند؟
«وَ إِنْ» و اگر «کَذَّبُوکَ» تو را تکذیب کردند «فَقُلْ»پس بگو «لی» برای من است «عَمَلی» عملِ من «وَ لَکُمْ» و برای شماست «عَمَلُکُمْ» عملتان. «أَنْتُمْ» شما «بَریئُونَ» بیزار هستید «مِمَّا» از آنچه «أَعْمَلُ» من انجام میدهم «وَ أَنَا» و من «بَریءٌ» بیزارم «مِمَّا» از آنچه «تَعْمَلُونَ» شما انجام میدهید.
«وَ مِنْهُمْ» و بعضی از آنها «مَنْ» کسانی هستند که «یَسْتَمِعُونَ» گوش میدهند «إِلَیْکَ» به تو «أَ فَأَنْتَ» آیا تو «تُسْمِعُ» میشنوانی (میتوانی بشنوانی) «الصُّمَّ» کر را «وَ لَوْ» هرچند «کانُوا لا یَعْقِلُونَ» اندیشه و تعقل نکنند؟ (نمیخواهند بفهمند).
«وَ مِنْهُمْ» و بعضی از آنها «مَنْ» کسانی هستند که «یَنْظُرُ» نگاه میکنند «إِلَیْکَ» به تو «أَ فَأَنْتَ» آیا تو «تَهْدِی» هدایت میکنی (میتوانی هدایت کنی) «الْعُمْیَ» کور را «وَ لَوْ» هرچند «کانُوا لا یُبْصِرُونَ» نمیبینند؟ (نمیخواهند ببینند).
وَ إِنْ کَذَّبُوکَ فَقُلْ لی عَمَلی وَ لَکُمْ عَمَلُکُم؛ اگر تو را تکذیب کردند؛ یعنی گفتند تو این قرآن از پیشِ خود آوردی و تو را دروغگو پنداشتند، به آنها بگو عملِ من برای خودم، عملِ شما هم برای خودتان. شما از من برائت میجویید و من هم از شما برائت میجویم؛ کاری به هم نداشته باشیم.
أَنْتُمْ بَریئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَریءٌ مِمَّا تَعْمَلُون؛ شما از من بری هستید؛ یعنی از کارهایی که انجام میدهم و از قرآنی که از طرف خدا آوردهام، برائت میجویید و میگویید ما با اعمال تو مخالف هستیم و پسندمان نیست، من هم از اعمالِ شما بری هستم. بری یعنی بیزار؛ یعنی کاری به شما ندارم.
این آیه موقعی نازل شد که حضرت در مکه بودند و آنچه لازمۀ تبلیغِ دینِ اسلام بود، به آنها گفتند و حق را بیان کردند. آنها هم میدانستند این قرآن معجزه است. سرانشان حق را ملتفت بودند، ولی حاضر نبودند زیرِبار بروند، چون میدانستند ریاستشان از بین میرود؛ لذا با پیامبر اکرم مخالفت و محاجه میکردند. در اینجا پیامبر صلّیاللّهعلیهوآله باید چه کند؟ به آنها فرمود من آنچه را لازم بود به شما گفتم و شما هم شنیدید، دیگر کاری با من و پیروانم نداشته باشید! من از شما برائت میجویم و شما هم از من برائت میجویید.
فایدۀ این حرف این است که وقتی ما صحبت کردیم و دلیل آوردیم و شما هم قبول نکردید و نخواستید حق و واقع را بپذیرید، دیگر اعتنایی به حرفهای شما نداریم، هرکاری میخواهید بکنید! اگر میخواهید کارهای خلافی انجام دهید، به خودتان مربوط است. ما حق را گفتیم و شما هم فهمیدید، ولی زیرِبار نرفتید. حالا دیگر کارِ شما برای خودتان، کارِ ما هم برای خودمان.
این نوعی شکست برای کفّار و مشرکان محسوب میشود؛ چون هدفِ آنها این بود که با حرفها و تکذیبها و نسبتهای زشتی که دربارۀ پیامبر روا داشتند، ایشان را بکوبند، امّا حضرت طوری با آنها سخن میگوید که یعنی ما آنقدر قوی هستیم که نیازی به شما نداریم و درضمن با این نوع حرف زدن، دوستانِ خود را که تازه مسلمان شده بودند و ممکن بود تحتِ تأثیرِ حرفهای آنها قرار بگیرند، حفظ کردند؛ لذا هم تنبیهی برای دشمنان بود و هم محافظتی برای دوستان. البته وقتی به مدینه آمدند، چون حاکمیت دستِ حضرت بود، با ادبیاتِ دیگری صحبت میکردند؛ چون کسی از منافقان حق نداشت در مقابل حضرت بایستد و با دشمنانِ اسلام رابطه داشته باشد.
علمِ مناظره
در زمان امام صادق و امام باقر علیهماالسلام و تا حدودی سایر ائمۀ اطهار علیهمالسلام دوستان و شاگردانِ حضرات روشِ مناظره و محاجه با دشمنان، مخالفان و کفّار را از ایشان میآموختند و با این علم، در زمینههای مختلف؛ ازجمله توحید، نبوت، معاد و امامت با آنها مناظره میکردند و معمولاً هم آنها را مغلوب میساختند، اگر هم بعداز مناظراتِ علمی و عقلی، طرفِ مقابل حاضر نمیشد قبول کند، همین حرف را به او میزدند که «لی عَمَلی وَ لَکُمْ عَمَلُکُمْ أَنْتُمْ بَریئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَریءٌ مِمَّا تَعْمَلُون».
امروزه هم طلاب و علمایی که روشِ محاجه و مناظره با مخالفان و دشمنانِ دین را یاد گرفتند، میتوانند با آنها محاجه کنند؛ اگر آنها قبول کردند، فبها، ولی اگر قبول نکردند، همین آیه را برایشان میخوانند.
ولی کسانی که این علم را ندارند یا طلابی که هنوز محاجه را یاد نگرفتهاند، دستور ندارند این کار را انجام دهند. کسیکه میخواهد خراب کند و دوباره بسازد، باید معمار و مهندس باشد. کسی هم که میخواهد محاجه کند، باید توانایی آن را داشته باشد. آنکه ابزار دستش نیست، لزومی ندارد محاجه کند. پس مثلاً کاسبها یا دانشجویانی که درسهای دیگر خواندهاند، باید به افراد خبره حواله بدهند.
این افراد هم میتوانند بگویند ما علومِ تخصصی نخواندیم، ولی از اولِ نوجوانی و جوانی میدانستیم که خدای تعالی ما را از یک نطفه خلق کرده است. این آیات را در قرآن خواندهایم و به آنها یقین داریم:
﴿أَ فَرَأَیْتُمْ ما تُمْنُونَ ۞ أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ﴾[1]
«آیا نطفهای را که میریزید، دیدهاید؟ ۞ آیا شما آن را خلق میکنید یا ما خالقیم؟»
﴿أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَحْرُثُونَ ۞ أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ ۞ لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْناهُ حُطاماً فَظَلْتُمْ تَفَکَّهُونَ﴾[2]
«آیا آنچه را میکارید دیدهاید؟ ۞ آیا شما زراعتش میکنید یا ماییم که میرویانیم؟ ۞ اگر بخواهیم آن را کاه میکنیم که تعجب کنید.»
شما فقط زمین را آماده میکنید؛ بذر میپاشید و آب میدهید، باقی کارِ ماست، نه شما.
﴿أَ فَرَأَیْتُمُ الْماءَ الَّذی تَشْرَبُونَ ۞ أَ أَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ ۞ لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً فَلَوْ لا تَشْکُرُونَ﴾[3]
«آیا آبی را که مینوشید دیدهاید؟ ۞ آیا شما آن را از ابر نازل میکنید یا ما نازل کنندهایم؟ ۞ اگر بخواهیم آن را تلخ و شور میگردانیم پس چرا شکر نمیکنید؟»
قرآن اینها را با زبان ساده و راحت به ما آموخته و خدواند با عقلی که به ما داده و با فهمی که درونمان گذاشته، به ما فهمانده است، امّا شما فهمِ خود را ضایع کردید و نتوانستید آن را نگه بدارید.
﴿أَ فَرَأَیْتُمُ النَّارَ الَّتی تُورُونَ ۞ أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ﴾[4]
«آیا آتشی را که میافروزید، دیدهاید؟ ۞ آیا شما درختِ آن را پدید آوردهاید یا ما پدیدآورندهایم؟»
آتشی که روشن میکنید، از درختی است که خدا آفریده. خالق ما و آسمان و زمین و موجودات دارای این صفات است: جا و مکان ندارد؛ همهجا هست؛ وجود مطلق است؛ واجب الوجود است؛ یعنی وجودش حتمی است. نه ابتدا دارد و نه انتها؛ همیشه بوده و همیشه خواهد بود. او با ماست و ما در سختیها به او متوجه میشویم.
همۀ شما، حتی آنها که سوادی ندارند و عربی نخواندهاند، بهراحتی این مطالب را میفهمند. اگر کسی میخواهد بیشاز اینها بداند، باید به اهلِ خبره مراجعه کند. اگر هم پیشِ اهلِ خبره آمد و صحبت کرد و حقایق را برایش گفتند و سؤالاتش را پاسخ دادند، ولی حاضر نشد بپذیرد، میگویند: شما را به خیر و ما را به سلامت! «لی عَمَلی وَ لَکُمْ عَمَلُکُمْ أَنْتُمْ بَریئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَریءٌ مِمَّا تَعْمَلُون». آیاتِ بعد این معنا را بهزیبایی توضیح میدهد.
وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَ لَوْ کانُوا لا یَعْقِلُون؛ خدای تعالی میفرماید بعضی از اینها به تو گوش میدهند، امّا نمیخواهند حقایق را بفهمند. گوش میدهند تا چیزی از آن درآورند و نسبتهای ناروا به تو بدهند. خدای تعالی به پیامبرش که بهترین پیامبر از میانِ اول و آخرین است، میفرماید: «أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ» آیا تو میتوانی به آدمِ کر چیزی بشنوانی، آنهم کرِ باطنی که نمیخواهد بفهمد؛ فهمش را از دست داده.
خدا درونِ همه چشمِ باطن و گوشِ باطن و عقل قرار داده است؛ برخی آنچه را خدای تعالی درونشان قرار داده، از دست میدهند، امّا برخی دیگر میگویند ما میفهمیم خالقی داریم و خلقتِ ما دستِ خودمان نبوده است. کسی باید باشد که عالم و قادر و حکیم باشد و وضعِ مرا بداند. چنین کسی حقایقی را که خدای تعالی درونش قرار داده، بارور کرده است؛ لذا گوشِ شنوا و چشمِ بینا درونش است.
خدای تعالی میفرماید تو نمیتوانی به کرهای باطنی چیزی بفهمانی، چون فهم و عقلِ واقعی خود را از دست دادهاند.
وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْظُرُ إِلَیْکَ أَ فَأَنْتَ تَهْدِی الْعُمْیَ وَ لَوْ کانُوا لا یُبْصِرُونَ؛ برخی هم نگاهت میکنند، امّا فقط چشم به تو میدوزند و هیچ بینایی و بصیرتی ندارند؛ یعنی واقعی را که خدا درونش نهاده، از دست داده است. نگاه میکنند تا عیبی پیدا کنند و بگویند. آیا تو میتوانی چنین کسی را که کورِ باطنی است، هدایت کنی؟
عواملِ کوری و کری باطنی
امّا چرا چشمِ باطنِ انسان کور و گوشِ باطنش کر میشود و چشمِ حقیقتبین و گوشِ حقیقتشنو را از دست میدهد؟
﴿صُمٌ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ﴾[5]
﴿صُمٌ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ﴾[6]
یعنی ازنظرِ معنوی کر و لال است؛ حرف میزند، اماحرفِ درست نیست. چرا اینطور میشود، وقتی خدا او را صحیح و درست خلق کرده است؟
﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها ۞ فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾[7]
«سوگند به نفْسِ آدمی و او که آن را بهاعتدال آفرید ۞ پس شرّ و خیرش را به او الهام کرد.»
هرکسی از نوجوانی و پیشاز ۱۵ سالگی، خوبی و بدی را میفهمد، امّا یکی از عواملی که باعث میشود واقعیت را از دست بدهد و عوضی شود، رفیقِ بد است. اگر انسان مواظب نباشد، مخصوصاً بعداز بلوغ، ناگهان دوستانی پیدا میکند که با خنده و شوخی، حرفهایی میزنند که عقایدِ انسان را متزلزل میکند و از راه بهدر میشود؛ مثل کسانی که انسان را معتاد میکنند!
در اصول عقاید هم شبهاتی برایش ایجاد میکنند و میگویند ببین آخوندها چه میکنند؛ چه پولهایی درمیآورند؛ این اسلام است؟ رها کنید این اسلام را! کمکم با این حرفها به او القا میکنند که اسلام بهکار نمیخورد و نمیتواند کشور را اداره کند. این بندۀ خدا هم یواشیواش نماز را رها میکند و دنبالِ اینها میرود و هر صدایی هرجا بلند شد، دنبال میکند، بدون اینکه ملتفت شود.
بنابراین معاشرت با افراد گناهکار گاهی باطنِ انسان را کر و کور میکند. یکی دیگر از عواملِ مؤثر در کوری و کریِ باطنی محبّت دنیاست؛ یعنی پول و ریاست را واقعاً دوست میدارد و همۀ دلش را پر کرده است. عاملِ دیگر، گناهان زیاد است که هم در قرآن و هم در روایات به آن اشاره شده است. همچنین مالِ حرام که اگر کسی به آن عادت کند، تبعاتِ بسیار بدی درپی دارد و حتی بر نطفه و فرزندانش هم تأثیر میگذارد. عاملِ دیگر، ظلم است. ممکن است یکیدوبار را خدا ببخشد، ولی ظلمِ زیاد و پشتِسر هم آدم را کور و کر میکند. عاملِ مؤثرِ دیگر، فراموش کردنِ خدا و کنار گرفتن از اوست. پا گذاشتن روی فهم و عمل نکردن به آنچه میفهمد نیز در این زمینه مؤثر است و انسان را درشمارِ عالمانِ بیعمل وارد میکند که اهل جهنّم از بوی تعفّنِ آنها اذیت میشوند. همچنین امراضِ قلبی مثل حسد، وقتی ابراز میشوند، مصیبتبارند.
امّا چه باید کرد که به کوری و کری و نافهمی باطنی گرفتار نشد؟ برخی مؤمنان عمری از خدا گرفتهاند و هیچ درسِ حوزوی و کلامی هم نخواندهاند ولی روی دین خود محکم ایستادهاند، چرا؟ چگونه ناگهان انسان قلبِ خود را ازدست میدهد؛ چشم و گوشِ باطنیاش کور و کر میشود و حقایق از دهانش بیرون نمیآید؟ در این زمینه بیشتر فکر کنید.
[1] ـ واقعه، ۵۸ و ۵۹.
[2] ـ واقعه، ۶۳ تا ۶۵.
[3] ـ واقعه، ۶۸ تا ۷۰.
[4]ـ واقعه، ۷۱ و ۷۲.
[5] ـ بقره، ۱۸.
[6] ـ بقره، ۱۷۱.
[7] ـ شمس، ۷ و ۸.