سوره هود آیه ۹۸ | جلسه ۳۲
خدایا بهحق محمّد و آل محمّد خودت کمک کن. اگر تو کمک نکنی، ما کارهای نیستیم. این نفس و شیطان وشیطانصفتها نمیگذارند انسان جان سالم از این دنیا بهدر ببرد. لحظه به لحظه باید به خدا پناه برد. هیچکس نمیتواند بگوید ما دیگر آدم خوبی شدیم. محال است کسی از شرّ این نفس و شیطان سالم بماند، جز خدا کمک کند.
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره هود آیه ۹۸ | چهارشنبه ۱۳۹۸/۰۳/۲۹ | جلسه ۳۲
یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ (۹۸)
در روز قیامت فرعون پیشاپیشِ قومش میرود و آنان را وارد آتش میکند. چه بد جایگاهی است که وارد میشوند!
«یَقْدُمُ قَوْمَهُ» (فرعون) جلو میافتد و پیشاپیشِ قومش میرود «یَوْمَ الْقِیامَهِ» در روز قیامت «فَأَوْرَدَهُمُ» آنان را وارد میکند «النَّارَ» در آتش. «وَ بِئْسَ» چه بد است «الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ» جایی که وارد میشوند.
یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّار؛ خدا میفرماید روز قیامت فرعون جلو میافتد و قومش نیز پشتسرش وارد آتش میشوند، همانطور که اینجا جلو افتاده بود و آنها مثل بره دنبالش بودند.
مؤمن باهوش است. هرگز دنبال کسی نمیرود که باطنش خراب است. اگر واقعاً مخلص و صادق باشد، خدا کمک میکند و نمیگذارد در تور کسی بیفتد که دین ندارد و منحرفش میکند. اگر هم به این دام بیفتد، نجاتش میدهد.
وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُود؛ «وِرد» از نظر لغوی رسیدن به محل آب است. اگر معنای اصلی را در نظر بگیریم یعنی روز قیامت فرعون جلو میافتد و قومش را به جایی میبرد که باید آب باشد، امّا بهجای آب آتش است. کنایه از اینکه آن بیچارهها فکر میکردند در تبعیت فرعون رشد است، امّا نبود و جز عذاب و بدبختی چیزی عایدشان نشد. البته باطناً میدانستند، ولی اعتنا نکردند و بهجای آب وارد آتش شدند.
آموزههای آیه
اولاً: فرعون در همۀ زمانها وجود دارد و همواره کسانی هستند که ادعای حکومت بر دیگران دارند. البته او میگفت من خدای بزرگ شما هستم، دیگران شاید چنین گستاخانه بر زبان نیاورند، امّا در باطن همین هستند و حرفی که میزنند، خالی از این ادعا نیست.
این خصوصیتِ نفسِ آدمی است که وقتی قدرت پیدا کرد، ولو عدۀ کمی اطرافش باشند، اگر توجه به خدای تعالی نداشته باشد، منمن میکند. این فقط مربوط به ادارۀ کشور و شهر نیست، حتی ممکن است در خانه برای همسر و فرزندانش فرعونیت کند و بگوید هرکس روی حرف من حرف بزند، کتک میخورد.
نصیحتی که خدای تعالی در اینجا به ما میکند این است که همه باید تابع خدا و پیامبر و ائمۀ اطهار علیهمالسلام باشیم، نه اینکه بگوییم هرچه من میگویم درست است و همه باید تابعِ بی چون و چرا باشند.
ثانیاً: خدای تعالی برای هر دستهای جلوداری قرار داده که از رأی و فکر و دستور او تبعیت میکنند. فرقی هم نمیکند در یک خانواده باشد یا در یک ده یا شهر یا کشور. در واقع رؤسا امام هستند و پیروانشان را پشتسر خود میبرند. اگر این امامان خوب باشند، مردم را جای خوب میبرند و اگر بد باشند، به بدی میکشانند. قرآن کریم میفرماید:
﴿یَوْمَ نَدْعُوا کُلَ أُناسٍ بِإِمامِهِم﴾[1]
«روزی که هر گروهی را با امامشان فرا میخوانیم.»
ما امروز پشتسر حضرت صاحبالزمان عجّلاللّهتعالیفرجه هستیم، لکن چون ایشان در پردۀ غیبت هستند و همگان نمیتوانند سخنان آباء و اجداد معصومشان را بررسی کنند و به حکم خدا برسند، باید عدهای در پی تحصیل علوم دینی بروند و فقیه شوند تا دیگران به آنها رجوع کنند. قرآن کریم میفرماید:
﴿فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طَائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُون﴾[2]
«چرا از هر فرقهای، گروهی کوچ نمیکنند تا در دین فقیه شوند و هنگامی که بازگشتند، قومِ خود را بترسانند، شاید حذر کنند!»
کسی که میخواهد فقیه شود و احکام بیاموزد و به دیگران بیاموزد، باید همیشه در حال تهذیب نفس و تخلّق به اخلاق قرآن و سنّت باشد و خود را تابع امام زمان بداند -اگر قبولش کنند- در این صورت چنین کسی هم امام میشود، لکن نه بالاصاله، بلکه امامی که تابع و پشتسر امام زمان است. در حقیقت امام اصلی آن بزرگوار است.
بنابراین خدای تعالی دو نوع امام معیّن میکند؛ امام خوب و امام بد. در سورۀ بقره میفرماید:
﴿وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمین﴾[3]
«و هنگامى که ابراهیم را پروردگارش به کلماتى بیازمود و او از عهده برآمد، فرمود: من تو را براى مردم «امام» قرار دادم. گفت: از نسل من چطور؟ فرمود: عهد من به ظالمان نمىرسد.»
ظالم در اینجا یعنی کافر. مردم در یک تقسیم کلی از چهار گروه خارج نیستند: یا در همۀ عمر ظالم و کافر بودهاند یا در همۀ عمر ظلمی از آنان سرنزده یا فقط اول عمر ظالم بودهاند و یا فقط در آخر عمر ظالماند. حال ببینیم منظور حضرت ابراهیم که از خدا خواست «وَ مِنْ ذُرِّیَّتی» (از نسل من هم امام قرار بده) کدامیک از این چهار گروه بوده است.
بهطور قطع گروه اول و چهارم نمىتوانند منظور ایشان بوده باشند؛ یعنى حضرت ابراهیم هیچگاه از خدا تقاضا نمىکند کسى را که سراسر عمر در ظلم و کفر بوده یا کسى که در حال حاضر و تا پایان عمر در ظلم و کفر است، امام قرار دهد؛ پس دو گروه دیگر باقى مىماند که تقاضای حضرت ابراهیم برای امامت آنان است؛ یکى آنکه تمام عمر از ظلم و کفر دور بوده و دیگرى آنکه در ابتدا ظالم بود و سپس توبه کرد.
وقتی خداوند در پاسخ جناب ابراهیم مىفرماید: عهد من (امامت) به ظالمان نمىرسد، یکى از این دو گروه را بیرون مىکند که بهطور قطع گروه دوم خواهد بود و گروه اول که همۀ عمر از ظلم برکنار بوده، باقى مىماند و مىتواند مشمول عهد خداوند شود.
پس بعد از پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله فقط یکی میماند که شایستۀ مقام امامت است و آن امیرالمؤمنین علی علیهالسلام است. چون آن سه نفر مقداری از عمرشان بتپرست بودند، به حساب این آیه نمیتوانند محل دریافت عهد خدا یعنی امامت باشند.
در سورۀ قصص میفرماید:
﴿وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ﴾[4]
«آنان را پیشوایانی قرار دادیم که بهسوی آتش دعوت میکنند.»
برخی امامانِ گمراهی هستند و پیروانشان را به آتش سوق میدهند؛ مثل فرعون. خداوند میفرماید «و جعلناهم» یعنی ما آنها را قرار دادیم. امّا چرا؟ علت این است که هر کسی به حساب عقل و فطرتش افراد صادق و افراد دروغگو را از حرفها و اعمالشان میشناسد. حال اگر کسی گفت من خدا هستم یا ادعایی کرد که معنای آن همین ادعای خدایی است، هر صاحب عقلی با خود میگوید آیا او مرا خلق کرده؟ آیا خالق آسمانها و زمین و اشیاء است؟ قطعاً خیر.
میگوید من ربّ شما هستم و شما را به راه رشد میبرم. عقل باز به میدان میآید و میگوید راه رشد چیست؟ رشد یعنی مثلاً پرهیز از ظلم، عدالت داشتن، تجاوز نکردن به جان و مال و آبروی مردم. در عین حال میبیند این شخص اینطور نیست و برای حفظ خود هر گناهی میکند؛ آدمهای بیگناه را از بین میبرد، حتی اگر لازم باشد کودکان را در شکم مادرانشان میکشد.
اگر کسی به هیچکدام از هشدارهای عقلی و الهی اعتنا نکرد و ظلم را توجیه کرد و همچنان در تبعیت امام ظالم باقی ماند، خدا میفرماید حالا که خودت میخواهی، برو!
﴿کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّکَ﴾[5]
«ما این گروه و آن گروه را از عطای پروردگارت کمک میکنیم.»
ما بند میدهیم و میگوییم با آن مردم را نجات بده. اگر اطاعت کردی و نجات دادی، اجر میبری، ولی اگر بند را گردن مردم انداختی و آنها را خفه کردی، عذاب میشوی. این بند مال خداست، یکی در کار خوب میاندازد و یکی در کار بد. البته خدای تعالی بهوسیلۀ عقل و انبیاء و مؤمنان هشدار میدهد و نصیحت میکند، امّا در نهایت اختیار با خود انسان است.
در اینجا هم میفرماید ما امثال فرعون را امام قرار دادیم برای کسانی که میخواهند. کسی که خودش فرعون را بهعنوانِ امام برمیگزیند، طبیعتاً همراه او وارد آتش میشود. موسی هم آمد و راه را نشان داد، ولی گفتند ما دنبال نان و آب و زندگی خود هستیم، میخواهیم خوش باشیم و باید گوش به فرمان فرعون باشیم. این انتخاب آنهاست.
دربارۀ مؤمنان هم میفرماید:
﴿وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا﴾[6]
«آنان را امامانی قرار دادیم که به امر ما هدایت میکردند.»
یعنی پیامبر و ائمۀ اطهار علیهمالسلام را امام قرار داد تا مردم را بهسوی خود دعوت کنند. عدهای تابع ایشان شدند و دنبال امامان معصوم را گرفتند، عدهای هم گفتند شما در خانه بنشینید چون ما میخواهیم تابع دیگران باشیم. رفتند بهدنبال خلفای بنیامیه و بنیعباس.
البته امیرالمؤمنین در مدت ۲۵ سال خانهنشینی بیکار نبودند و خیلی زحمت کشیدند و همواره آنها را متوجه میکردند. بعد هم کمکم کسانی مثل کمیل و مالک اشتر و میثم تمار و دیگران پیدا شدند که عمر و جانشان را در راه خدا گذاشتند.
خدایا بهحق محمّد و آل محمّد خودت کمک کن. اگر تو کمک نکنی، ما کارهای نیستیم. این نفس و شیطان وشیطانصفتها نمیگذارند انسان جان سالم از این دنیا بهدر ببرد. لحظه به لحظه باید به خدا پناه برد. هیچکس نمیتواند بگوید ما دیگر آدم خوبی شدیم. محال است کسی از شرّ این نفس و شیطان سالم بماند، جز خدا کمک کند.
[1] ـ اسراء، ۷۱.
[2] ـ توبه، ۱۲۲.
[3] ـ بقره، ۱۲۴.
[4] ـ قصص، ۴۱.
[5] ـ اسراء، ۲۰.
[6] ـ انبیاء، ۷۳.