سوره هود آیه ۷۷ تا ۸۳ | جلسه ۲۴
روی سخن ما با کسانی نیست که دائم به خدا اعتراض میکنند که چرا مرا خلق کردی؛ چرا نانم نمیدهی؛ چرا خانه و زن و زندگیام نمیدهی؛ حالا که وضعم این است، نه نماز میخوانم و نه کاری به تو دارم! اگر بنده باشی، آنقدر وارسته میشوی که به همۀ دنیا میخندی؛ به این حرفهای بیهوده میخندی و میدانی اینها همه حرف مفت است.
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره هود آیه ۷۷ تا ۸۳ | یکشنبه ۱۳۹۸/۰۱/۲۵ | جلسه ۲۴
وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سیءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قالَ هذا یَوْمٌ عَصیبٌ (۷۷)
هنگامی که فرستادگان ما نزد لوط آمدند، ناراحت و دلتنگ شد و گفت امروز روزِ سختی است.
وَ جاءَهُ قَوْمُهُ یُهْرَعُونَ إِلَیْهِ وَ مِنْ قَبْلُ کانُوا یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ قالَ یا قَوْمِ هؤُلاءِ بَناتی هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لا تُخْزُونِ فی ضَیْفی أَ لَیْسَ مِنْکُمْ رَجُلٌ رَشیدٌ (۷۸)
و قومش که سابقه کارهای زشت داشتند، شتابان بهسویش آمدند. گفت ای قوم! اینها دختران من هستند و برای شما پاکیزهاند. از خدا بترسید و مرا نزد میهمانانم خوار نکنید. آیا در میان شما مرد رشیدی نیست؟
قالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ ما لَنا فی بَناتِکَ مِنْ حَقٍّ وَ إِنَّکَ لَتَعْلَمُ ما نُریدُ (۷۹)
گفتند تو میدانی ما در دخترانت حقی نداریم و خودت خوب میدانی چه میخواهیم.
قالَ لَوْ أَنَّ لی بِکُمْ قُوَّهً أَوْ آوی إِلى رُکْنٍ شَدیدٍ (۸۰)
گفت کاش در برابر شما قدرت و نیرویی داشتم یا به تکیهگاه محکمی پناه میبردم!
قالُوا یا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّکَ لَنْ یَصِلُوا إِلَیْکَ فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ وَ لا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ إِلاَّ امْرَأَتَکَ إِنَّهُ مُصیبُها ما أَصابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَیْسَ الصُّبْحُ بِقَریبٍ (۸۱)
فرشتگان گفتند ای لوط! ما فرستادگان پروردگارت هستیم. اینها هرگز به تو دست نمییابند. پاسی از شب گذشته خانوادهات را حرکت ده، جز همسرت را زیرا عذابی که به آنان رسد، به او نیز خواهد رسید. هیچکدام از شما رو نگرداند (پشتسرش را نگاه نکند). موعدِ عذابِ آنان صبح است. آیا صبح نزدیک نیست؟
فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا جَعَلْنا عالِیَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَیْها حِجارَهً مِنْ سِجِّیلٍ مَنْضُودٍ (۸۲)
هنگامی که فرمان ما رسید، آنجا را زیر و رو کردیم و سنگهایی از گِلِ پختۀ سخت شده بر آنها باراندیم.
مُسَوَّمَهً عِنْدَ رَبِّکَ وَ ما هِیَ مِنَ الظَّالِمینَ بِبَعیدٍ (۸۳)
سنگهایی که نزد پروردگارت نشاندار بودند و این عذاب از ستمکاران دور نیست.
«وَ لَمَّا» و هنگامی که «جاءَتْ» آمدند «رُسُلُنا» فرستادگان ما «لُوطاً» نزد لوط «سیءَ بِهِمْ» بهخاطرِ آنها ناراحت شد «وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً» و از آمدنشان دلتنگ شد «وَ قالَ» و گفت «هذا یَوْمٌ عَصیبٌ» امروز روزِ سختی است.
«وَ جاءَهُ» و آمدند «قَوْمُهُ» قومش «یُهْرَعُونَ إِلَیْهِ» شتابان بهسویش «وَ مِنْ قَبْلُ» و آنها از قبل «کانُوا یَعْمَلُونَ» انجام میدادند «السَّیِّئاتِ» کارهای زشت. «قالَ یا قَوْمِ» گفت ای قوم من! «هؤُلاءِ بَناتی» اینها دختران من هستند «هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ» آنها برای شما پاکیزهاند (با آنها ازدواج کنید) «فَاتَّقُوا اللَّهَ» از خدا بترسید «وَ لا تُخْزُونِ» و مرا خوار و رسوا نکنید «فی ضَیْفی» در مقابل مهمانانم. «أَ لَیْسَ» آیا نیست «مِنْکُمْ» در میان شما «رَجُلٌ رَشیدٌ» مرد رشیدی؟
«قالُوا» گفتند «لَقَدْ عَلِمْتَ» تو میدانی «ما لَنا» نیست برای ما «فی بَناتِکَ» دربارۀ دخترانت «مِنْ حَقٍّ» هیچ حقّی «وَ إِنَّکَ لَتَعْلَمُ» و تو خوب میدانی «ما نُریدُ» ما چه میخواهیم.
«قالَ» گفت «لَوْ» اگر، کاش «أَنَّ لی» داشتم «بِکُمْ» در مقابل شما «قُوَّهً» نیرو، قدرت «أَوْ» یا «آوی» پناه میبردم «إِلى رُکْنٍ» به تکیهگاه «شَدیدٍ» محکمی!
«قالُوا یا لُوطُ» فرشتگان گفتند ای لوط «إِنَّا» ما «رُسُلُ رَبِّکَ» فرستادگان پروردگارت هستیم «لَنْ یَصِلُوا» آنها هرگز نمیرسند، دست نمییابند «إِلَیْکَ» به تو «فَأَسْرِ» پس حرکت ده «بِأَهْلِکَ» خانوادهات را «بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ» پاسی از شب «وَ لا یَلْتَفِتْ» و رو نگرداند «مِنْکُمْ» از شما «أَحَدٌ» هیچکس (هیچکدامتان به پشتسرش نگاه نکنید) «إِلاَّ امْرَأَتَکَ» جز همسرت «إِنَّهُ مُصیبُها» به او میرسد «ما أَصابَهُمْ» عذابی که به آنها میرسد. «إِنَّ مَوْعِدَهُمُ» موعدِ عذابِ آنان «الصُّبْحُ» صبح است «أَ» آیا «لَیْسَ الصُّبْحُ بِقَریبٍ» صبح نزدیک نیست؟
«فَلَمَّا» پس هنگامی که «جاءَ» آمد «أَمْرُنا» فرمان عذاب ما «جَعَلْنا» قرار دادیم «عالِیَها» بالای آن را «سافِلَها» پایینش (زیر و رو کردیم) «وَ أَمْطَرْنا» و باراندیم «عَلَیْها» بر آن سرزمین/مردمان «حِجارَهً» سنگهایی «مِنْ سِجِّیلٍ» از گِلِ پختۀ سخت شده «مَنْضُودٍ» متراکم، لایهلایه.
«مُسَوَّمَهً» که نشاندار بودند «عِنْدَ رَبِّکَ» نزد پروردگارت «وَ ما» و نیست «هِیَ» این (عذاب) «مِنَ الظَّالِمینَ» از ستمکاران «بِبَعیدٍ» دور.
قصۀ حضرت لوط در سورههای حجر، صافات، ذاریات، قمر و تحریم هم آمده است. پس از آنکه ملائکۀ مقرّب الهی نزد ابراهیم رفتند و او را هم به اسحاق بشارت دادند و هم از عذاب قوم لوط آگاه کردند، نزد حضرت لوط برای انجام فرمان پروردگار آمدند. حضرت لوط پیامبر محترمی بود که سی سال مردم را به پاکدامنی دعوت کرد، ولی آنها نمیپذیرفتند و هر روز بر کار زشت خود اصرار داشتند.
فرشتگان ابتدا خود را معرفی نکردند و بهصورتِ جوانهایی که هنوز مو در صورتشان نروییده بود، بر لوط وارد شدند. ملائکه موجودات روحانی هستند که میتوانند به هر شکلی، جز سگ و خوک درآیند. تا وقتی به شکل اصلی خود هستند، قابل مشاهده نیستند، مگر برای پیامبران، ائمه و اولیای بزرگ خدا همچون سلمان، امّا بهوسیلۀ معرفتی که خدا عنایت میکند، پیش از رسیدن به آن مقامات عالی میتوان وجود آنها را حس کرد.
جناب لوط در زمین زراعی خود کار میکرد که پیش از غروب آفتاب فرشتگان آمدند و سلام کردند و گفتند میخواهیم میهمان تو شویم. جناب لوط آنها را نشناخت و از آمدنشان ناراحت و دلتنگ شد؛ چون از یکطرف نمیتوانست میهمان را رد کند و از طرفی میدانست این قومِ بدکار قصد بدی به این جوانان زیبا خواهند کرد؛ لذا فرمود: «هذا یَوْمٌ عَصیبٌ» امروز روز سختی است.
با آمدن میهمانان زنِ لوط که همدستِ بدکاران بود، بالای بام رفت و آتش روشن کرد تا به آنها بفهماند لوط مهمان دارد.
برخی پیامبران زنان بد داشتند؛ ازجمله حضرت نوح و حضرت لوط. یعنی ممکن است انسان همسر پیامبر باشد و بد باشد. امّا اینکه چرا انبیاء آنان را نگه میداشتند و طلاق نمیدادند، شاید خداوند میخواست معاشرت با آنها ریاضتی برای ایشان باشد.
پس از علامتِ زنِ لوط، مردم به قصد تعرض به میهمانان بهسرعت هجوم آوردند. لوط به آنها گفت ای قوم! اینها میهمانان من هستند. اگر فوران شهوت دارید، از راهش یعنی ازدواج با زنان وارد شوید. حتی بهخاطرِ مهمانانش حاضر شد دختران خود را به ازدواج آنها درآورد؛ لذا گفت «هؤُلاءِ بَناتی هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ» این دخترانم برای شما پاکیزهترند. «اطهر» هم به معنی پاک و هم پاکتر است. در اینجا یعنی فقط ازدواج با زنان برای شما روا و کار صحیح و پاک است.
بهراستی این عمل شنیع در هیچ دینی مباح نیست. حتی اگر هیچ راهی هم نباشد و شخص در کوران شهوت باشد، هیچ مجوز شرعی برایش نمیتوان یافت. از این گذشته حتی اگر کسی دین نداشته باشد، با کمی مردانگی حاضر به این کار نخواهد شد و از جهت درونی نمیتواند به کسی اجازۀ این عمل را بدهد.
جناب لوط فرمود تقوای الهی پیشه کنید؛ از خدا بترسید و مرا در برابر میهمانانم خجل نکنید. بعد هم فرمود «أَ لَیْسَ مِنْکُمْ رَجُلٌ رَشید» یعنی آیا در میان شما مرد رشیدی وجود ندارد که بفهمد این کار چقدر زشت است؟ در واقع میخواست آنها را تحریک کند، بلکه در میانشان کسی اندکی انسانیت داشته باشد، امّا دید خیر؛ کار از این حرفها گذشته!
قالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ ما لَنا فی بَناتِکَ مِنْ حَقٍّ؛ گفتند تو در این سی سال دانستهای که ما میلی به زنان نداریم؛ چراکه مردها با هم و زنها هم با هم شهوترانی میکردند.
جناب لوط بهشدت ناراحت شد. شخص متدین و وابسته به خدای تعالی وقتی با چنین وضعی مواجه میشود، چه میتواند بکند؟ لذا وقتی دید هیچ راهی ندارد و نمیتواند از میهمانانش حمایت کند، آه کشید و گفت کاش در برابر قدرتی داشتم! کاش تکیهگاه و پشتیبانی داشتم که امروز یاریام کند. جالب اینکه همین فرشتگان مهمترین قدرت و پشتیبان او بودند، امّا خدا نخواست ملتفت شود.
قالُوا یا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّکَ لَنْ یَصِلُوا إِلَیْک؛
قالوا یا لوط انا رسل ربک؛ سرانجام فرشتگان خود را معرفی کردند و گفتند ای لوط ما فرستادگان پروردگار تو هستیم. خیالت راحت که آنها نمیتوانند به تو دسترسی پیدا کنند. ما اینجاییم؛ قدرت محکمی از خدای تعالی اینجاست.
در روایت است که وقتی قوم لوط وارد خانۀ او شدند، ملائکه مشتی خاک به صورت آنها پاشیدند و کور شدند و عقبعقب رفتند، امّا رها نکردند و پشت خانه نشستند.
فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ وَ لا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ؛ ملائکه به حضرت لوط گفتند پاسی از شب گذشته تو و دخترانت از شهر بیرون روید و پشتسرتان را نگاه نکنید. امّا همسرت باید بماند و با این قوم عذاب شود. در زمان مقرّر نوری پیدا شد و آنها در میان آن نور از خانه بیرون رفتند، بدون آنکه کسی متوجه رفتنشان شود.
إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ؛ حضرت لوط چنان از دست قوم دلتنگ و آزردهخاطر شده بود، مخصوصاً بهخاطرِ همین هجومشان به خانه که گفت همین الآن آنها را عذاب کند. امّا ملائکه گفتند موعدِ آنها صبح است «أَ لَیْسَ الصُّبْحُ بِقَریب». آیا صبح نزدیک نیست؟
فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا جَعَلْنا عالِیَها سافِلَها؛ چون عذاب الهی رسید، آن شهر زیر و رو شد و بارانی از گلِ پختۀ سخت شده بر آنها بارید و همه را هلاک کرد. «مسومه» یعنی علامتدار. یعنی معلوم بود این سنگها برای این افراد است.
وَ ما هِیَ مِنَ الظَّالِمینَ بِبَعید؛ این عذاب از ظالمان دور نیست؛ یعنی در هر دورهای اگر چنین وضعی برای اهل سرزمینی پیش آید، بعید نیست گرفتار چنین عذابهایی بشوند.
همانطور که پیش از این هم بیان شد، وقتی فساد در جامعه فراگیر میشود، خدای تعالی مهلت میدهد و فوراً عذاب نمیفرستد؛ مثلاً حضرت نوح ۹۵۰ سال مردم را به خداپرستی دعوت کرد و سالها پس از آنکه آنها را نفرین کرد، طوفان آمد. بنای خدای تعالی بر این است که مدت طولانی مهلت و هشدار بدهد و پس از آن شاید عذابهایی بفرستد.
علاوه بر این اگر در جایی افراد مؤمنی باشند، خدای تعالی بهخاطرِ آنها عذاب را از دیگران برمیدارد. در همین سوره هم اشاره شده است که وقتی عذاب بر قوم لوط قطعی شد، خدای تعالی ابتدا حضرت لوط و دخترانش را بیرون آورد. معلوم میشود جز آنها همه فاسد و منحرف بودند.
آموزههای آیه
در نمازهای یومیه هرروز از خدای تعالی میخواهیم ما را به راه راست هدایت کند «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ».
نصارى بحث کردهاند با حضرت امیرالمؤمنین صلوات اللَّه علیه که شما در دین خود صاحب یقین نیستید که طلب مىکنید هدایت راه راست را. حضرت فرمودند که مراد از «اهْدِنَا الصِّراطَ» «ثبّتنا» است یعنى ما را ثابت قدم بدار.[1]
در سورۀ یاسین میخوانیم:
﴿وَ أَنِ اعْبُدُونی هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ﴾[2]
«مرا بپرستید که راه راست همین است.»
یعنی صراط مستقیمی که هر روز هدایت به آن و استقامت و ثبات قدم در آن را از خدای تعالی میخواهیم، چیزی جز بندگی و پرستش خدا نیست. امّا بندگی خدا یعنی چه؟
شما که اهل ایمان و محبّت اهلبیت هستید، از برکت امام زمان در وسوسه و شبهات نیفتادهاید و خود را ذلیل شبهات نمیکنید؛ چراکه میخواهید بندۀ خدا باشید. بندگی یعنی هرچه مولا فرموده، اطاعت میکنم؛ خدایی که مرا از نطفه خلق کرده و تا اینجا رسانده و از این به بعد هم تدبیر میکند. او که روح و عقل به من داده و به راه ایمان هدایتم کرده.
اگر میگویی خدایا دوستت دارم و تو را میخواهم، خداوند میفرماید باید از پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله اطاعت کنید؛
﴿قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللَّه﴾[3]
«بگو اگر خدا را دوست میدارید، از من اطاعت کنید تا خدا هم شما را دوست بدارد.»
خدای تعالی جانِ ماست. روح و جان ما متصل به اوست. اگر او را دوست میداری، از پیامبر تبعیت کن! اگر میگویی علی علیهالسلام و فرزندانش را دوست میداری، باید از قرآن و سنّت پیامبر اطاعت کنی. اگر میگویی عاشق حسین علیهالسلام هستی، ببین راه حسین چیست؟ او حتی در روز عاشورا نماز را رها نکرد. نماز ستون دین است، نباید آن را سبک بشماری. نماز مناجات با خدا و خلوت با اوست. وسیلۀ تقرّب به پروردگار است.
مگر نمیگویی امام زمان را دوست داری و منتظری بیاید. امام زمان علیهالسلام از هر گناهی، بلکه از مکروهات پرهیز میکند و همین را از دوستانش میخواهد؛ پس اطاعتش کن؛ خود را مهذّب کن! اگر خود را مهذّب کردی، امام زمان امروز بیاید یا فردا، تو آمادهای. همین الآن پیش تو و نزدیکِ توست، امّا ملتفت نیستی. ایشان روحی است که همۀ عالم را فرا گرفته. روح امام زمان چنین احاطهای دارد و همراه همه است.
حضرات معصومین علهیمالسلام بارها در روایات مختلف تذکر میدادند و کارهای خوب و بدی را که دوستانشان در خفا انجام داده بودند، بیان میکردند تا متوجهشان کنند ما همراه شما و شاهد اعمالتان هستیم. عقیدۀ ما این است که از جمله شهود روز قیامت ایشاناند. شاهد یعنی کسی که حضور دارد و میبیند و میداند.
چگونگی این همراهی را باید از خدا بخواهیم تا او به ما بفهماند با آنکه امام زمان غایب است، از همۀ خصوصیات ما مطلع است.
بنابراین بندگی خدا یعنی انجام واجبات و ترک محرمات. اگر این کار را کردی، باید اثرش را ببینی. اثرش این است که انفاق برایت آسان میشود و میتوانی از بعضی میلهایت بگذری. اگر بیجهت بگویی میتوانم، امتحاناتی پیش میآید و رسوا میشوی.
اثر انجام واجبات و ترک محرمات این است که کمکم انسان ملتفت میشود ائمه همراهش هستند. این التفات بیش از اعتقاد است؛ یعنی لحظه به لحظه میداند خدای تعالی همراهش است و ملائکه همۀ اعمالش را مینویسند. پس آیا حواست به زبانت هست؟ حواست به چشمت و به افکارت هست؟ اینها اثر بندگی خدا و محبّت اوست.
صحبت از ناامیدی نیست. در عین حال که راه آسان است، سختیهای هم دارد. صحبت از یک عمر مبارزه با نفس و شیطان است. اگر کسی استقامت کند، خدای تعالی آنچه در قرآن به مؤمنان وعده داده، در همین دنیا برایش حاصل میکند. نگو چرا برای فلانی حاصل نشد! تو حواست به خودت باشد؛ چهکار به دیگران داری؛ تو کارِ خودت را بکن! شاید او یک سری اشتباهاتی داشته.
تو دنبال کن، استقامت کن، اگر دیدی نشد، آن وقت بگو. البته نه اینکه یک سال دو سال بروی و خسته بشوی! آنکه واقعاً دنبال خداست، عمری در این راه مجاهده میکند، آخر هم میگوید رفتم و در دریای محبّت خدای تعالی شنا کردم و غرق شدم. اینطور باش!
بهترین نصیحت برای جوانهایی که طالبِ نصیحتاند همین است. بندگی خدا کن؛ واجبات را انجام ده و حرام را ترک کن، آنها را به حد خود بشناس! چون و چرا هم نکن. چرا اینطور کرد؛ چرا آنطور نکرد؟! باید بفهمی که تو بندهای و او مولا، نه او بندۀ تو و تو مولای او!
روی سخن ما با کسانی نیست که دائم به خدا اعتراض میکنند که چرا مرا خلق کردی؛ چرا نانم نمیدهی؛ چرا خانه و زن و زندگیام نمیدهی؛ حالا که وضعم این است، نه نماز میخوانم و نه کاری به تو دارم! اگر بنده باشی، آنقدر وارسته میشوی که به همۀ دنیا میخندی؛ به این حرفهای بیهوده میخندی و میدانی اینها همه حرف مفت است.
[1] ـ لوامع صاحبقرانى، ۸، ۳۷۷.
[2] ـ یس، ۶۱.
[3] ـ آلعمران، ۳۱.