سوره اعراف آیه ۳۳ | جلسه ۱۷
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره اعراف آیه ۳۳ | یکشنبه ۱۳۹۳/۱۱/۲۶ | جلسه ۱۷ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره اعراف
قُلْ اِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ الاْثْمَ وَ الْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ أنْ تُشْرِکُوا بِاللهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطانآ وَ أنْ تَقُولُوا عَلَى اللهِ ما لا تَعْلَمُونَ
«بگو پروردگار من کارهاى زشت را؛ چه آنها که آشکار باشد و چه پنهان، حرام کرده است و نیز گناه و ظلم بنا حق را و این که چیزى را که دلیلى برایش نفرستاده، شریک خدا سازید و درباره خدا چیزى بگویید که نمىدانید.»(33)
قُلْ اِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ؛ «فواحش» جمع فاحشه به معناى کارهاى خیلى زشت است که مصداق مهم آن زناست، امّا فقط این نیست.
پروردگار یکتا، ربّ و مربّى همهى موجودات است و منحصر به کسى نیست، لکن معناى «حَرَّمَ رَبّی» این است که اعتنا به محرّمات الهى، موجب تربیت نفس مىشود و آن را از حیوانیت بیرون مىآورد.
ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ؛ مصادیق مختلفى براى «ما ظهر» و «ما بطن» ذکر شده است؛ از جمله اینکه ما ظهر یعنى انجام کارهاى زشت به صورت علنى، آن طور که در بعضى کشورها رایج است و پیش از انقلاب، گاه در ایران مشاهده مىشد. بنابراین معنا «ما بطن» یعنى انجام کار زشت به صورت پنهانى.
مصداق دیگر ما ظهر، تماس با نامحرم، و ما بطن، ارتکاب محرّماتى است که خداوند وضع کرده؛ مثل ازدواج با دخترخوانده یا مادرزن که ازدواج با آنها حرام ابد است.
همچنین در روایتى از امام کاظم علیه السلام نقل شده که فرمودند : «قرآن داراى ظاهر و باطنى است؛ آنچه خدا حرام کرده، همان معنى «ظاهر» است و «باطن» پیشوایان ستمگرند، و آنچه خدا در کتاب خود حلال کرده، ظاهر آن است و باطنش، امامان حق هستند.»
علّت آن این است که وقتى ستمگران، امام و پیشوا مىشوند، مردم نیز به سوى زشتىها رو مىآورند؛ در مقابل، حکّام عادل، مردم را به سوى عدالت و خوبىها سوق مىدهند؛ «الناس على دین مُلوکِهِم».
آدمى به مقتضاى جنبهى حیوانى، دوست دارد از هر قید و بندى آزاد باشد و به همین دلیل، زشتىها را با آن که با فطرت و عقل خود، بدى آنها را درک مىکند، انجام مىدهد، لکن خداى تعالى مىخواهد حیوانیت انسان را محدود کند و زیر نظر خود آورد؛ به عنوان مثال هم حیوانات و هم انسانها، غذا مىخورند، لکن حیوان هر چه به چنگش بیاید و مطابق طبعش باشد، مىخورد، امّا خداى تعالى انسان را ملزم کرده غذاى حلال، مباح و پاک بخورد. این محدودیت، حیوانیت انسان را محدود و کنترل مىکند و از آن به نفع آخرت و انسانیت استفاده مىشود؛ لذا فرمودهاند: «الدنیا مزرعهُ الآخره».
دنیا، پایین و آخرت، بالاست. انسان باید از این دنیاى پست به سوى آخرت صعود کند؛ براى عروج به عالم بالا و تقرّب به خدایى که از نظر رتبه، بسیار بالاست، باید به ریسمانى که او انداخته، چنگ زد و بالا رفت! این ریسمان به تعبیر قرآن «عروه الوثقى» یعنى قرآن، سنّت و اهل بیت است؛ هر کس توحید خداى تعالى را پذیرفت، به عروه الوثقى چنگ زده است؛
(فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطّاغُوتِ وَ یُوْمِنْ بِاللهِ فقد استَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقى لاَ انْفِصامَ لَها )
«پس هر کس به طاغوت کافر شود و به خدا ایمان آورد، به دستاویز محکمى دست یازیده که گسستنى نیست.»
وَ الاْثْمَ؛ «اِثم» یعنى گناه. امیرالمؤمنین علیه السلام مىفرماید: «هر چه را خداوند حرام کرده، نفس بدان میل دارد و هر طاعت و عبادتى را واجب فرموده، نفس از آن گریزان است».
این وضعیت تا وقتى ادامه دارد که چیزى «عادت» انسان شود و عادت، فقط در صورتى که با «اخلاص» همراه باشد، خوب است.
از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت شده: «بندهاى مزه ایمان را نمىچشد، مگر دروغ را ترک کند؛ چه شوخى و چه جدى.»
خداى تعالى صاحب صفت صدق است و هر چه انسان، صادقتر باشد، از طریق این صفت به خداى تعالى نزدیکتر مىشود.
(وَ مَنْ أصْدَقُ مِنَ اللهِ قیلاً )
«و راستگوتر از خدا کیست؟»
وَ الْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ؛ «بغى» در لغت به معناى طلب کردن، همراه با زیادهروى و تجاوز از حد است. زیادىروى در طلب خوبىها، مانعى ندارد و گاه بسیار خوب است. از رسول خدا صلّى الله علیه و آله روایت شده :
«اِنَّ اللهَ یُحِّبُ بُغَاهَ العِلْمِ»
«خداوند طالبان علم را دوست دارد.»
«بُغاهَ العلم» یعنى کسانى که زیاد در جستجوى علم هستند.
در مقابل، طلب و تقاضاى آنچه ناحق است، ظلم و تجاوز محسوب مىشود. بنابراین معنا، «بغیر الحق» در این آیه، تمییز «بغى» است.
امّا چرا انسانها به جان، مال، ناموس و حقوق هم تجاوز مىکنند، با آن که مىدانند این کار ظلم و تجاوز است؟ چرا آنها که دستشان مىرسد و مىتوانند، به ضعیفترها ستم مىکنند؟ چرا معمولا بالادستىها به زیردستان با عدالت و قسط رفتار نمىکنند؟
این خاصیت نفس بشر است که چون با اوامر الهى مهار نشود، خود را فوق همه و حتّى خدا مىداند. این فرعونیت در همه وجود دارد؛ خواه مرد یک خانواده باشد؛ خواه کدخداى یک ده و خواه رئیس یک مملکت، الّا آن که به معناى واقعى خود را مهذّب کرده باشد.
راه سرکوب کردن این فرعونیت و فردیت، مخالفت با نفس است. فرعون این همه معجزه از حضرت موسى دید، امّا باز دست از ادعاى خدایى برنداشت تا هنگامى که خود را در حال غرق شدن دید؛ در آنجا، چون جانش به لب رسیده بود، گفت ایمان آوردم به خداى بنى اسرائیل، امّا ایمان در آن لحظه دیگر فایدهاى نداشت؛ همهى ما همین طور هستیم، مگر آنکه دائم از خدا بخواهیم از شرّ نفس نجاتمان دهد. هیچ فرقى بین پیر و جوان، عالم و جاهل، مقلِّد و مقلَّد، حتّى عارف و غیر عارف نیست؛ همه باید تا آخرین لحظهى عمر، از نفس خود بترسند؛ لذا امیرالمؤمنین آن زمان که ضربهى ابن ملجم بر فرق مبارکش فرود آمد، فرمود: «فزت و ربّ الکعبه».
بنابراین باید تا آخر، خود را به خدا سپرد و پیوسته در یاد او بود، که یاد خدا بهترین امان از شرّ نفس است و مهمترین مصداق یاد خدا «نماز» است.
این که بنده این همه بر نماز تأکید مىکنم، به خاطر اهمیّت فوق العاده آن است. از خدا بخواهید کمکتان کند در حال نماز حواستان این طرف و آن طرف نرود و بتوانید نماز خوبى بخوانید! نماز، انسان را به عبودیت و بندگى پروردگار سوق مىدهد و موجب مىشود بفهمد هیچ کاره است و دست از سرکشى بردارد.
راه دیگر مهار نفس، بلاهاست. در بلا، انسان به خوبى مىفهمد که کارهاى نیست؛ از این رو بلا بهترین نعمت است.
حضرت امام خمینى در مسجد سلماسى روى زمین مىنشست و درس مىداد. روزى یک منبر سه پلهاى آوردند تا بر آن بنشیند. همان روز اول که داشت بالا مىرفت، چندین بار «یا الله» گفت و گفت: خدایا ما را حفظ کن! و مدّتى درباره لزوم احتراز از نفس سخن گفت. تا آخرین لحظهى عمر هم از نفس خود واهمه داشت.
ما نمىگوییم در زمان ایشان هیچ عیب و نقصى نبود و مثل زمان حضرت مهدى کشور اداره مىشد؛ بالأخره در کشور بزرگى با این جمعیت، اتفاقات ناخواسته زیادى در گوشه و کنار مىافتد، امّا خود امام کاملا با اخلاص بود و سعى مىکرد مهذّب باشد و نفس خود را از سرکشى باز دارد. اگر هم کسى تعریفش مىکرد، مىگفت من هم مثل شما نفس دارم.
وَ أنْ تُشْرِکُوا بِاللهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطانآ؛ یکى دیگر از محرّمات، شریک قرار دادن براى خداست. مؤمنان از برکت ایمان به خدا و محبّت اهل بیت، از پرستش بتها و حیوانات برکنارند، امّا باید مواظب باشند در اعتقاد به ائمه اطهار علیهم السلام زیادهروى نکنند و ایشان را به جاى خدا ننشانند! باید توجّه داشت که این بزرگواران نیز مخلوق و بنده خدا هستند و از او مىترسند؛
(قُلْ اِنّی أخافُ اِنْ عَصَیْتُ رَبّی عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ )
«بگو: من هم اگر پروردگارم را نافرمانى کنم، از عذاب روز بزرگ مىترسم.»
ایشان نهایت بندگى را داشتند؛ چون به جایى رسیده بودند که کاملا برایشان واضح شده بود که از خود هیچ ندارند و هیچ نیستند. امام زین العابدین علیه السلام با آنکه متّصل به منبع علم و قدرت پروردگار بود، به درگاه خدا عرض مىکرد: «أنَا ذرّه بَل أقَلّ مِن ذرّه»
شرک براى مؤمنان، نفسپرستى است؛ همهى ما خود را دوست مىداریم. این حبّ نفس براى همه خطرناک است؛ لذا باید ائمه اطهار علیهم السلام را بیشتر از خود، همسر و فرزندانمان دوست بداریم! احترام و محبّت به مراجع تقلید نیز در واقع به خاطر محبّت اهل بیت است، ولى باید بدانیم که مرجع تقلید هم ممکن است دچار اشتباه شود و ندانسته خطا کند.
وَ أنْ تَقُولُوا عَلَى اللهِ ما لا تَعْلَمُون؛ یکى دیگر از محرّمات الهى، دروغ بستن به خدا و نسبت دادن چیزى به او، از سر جهالت است. یک مرجع تقلید بنا بر قاعدهى عدالت هرگز گناه نمىکند، که اگر کرد «مجتهد عادل» به حساب نمىآید. در هنگام صدور فتوا نیز باید از خدا بخواهد و نهایت سعى خود را بکند تا چیزى بر خلاف قرآن و سنّت نگوید و بیهوده حکمى را به خدا نسبت ندهد!
دیگران هم باید مراقب حرفهاى خود باشند! وقتى روایتى مىخوانید با سند و مدرک باشد. اگر از لحاظ عقلى صحیح نیست، درباره آن تحقیق و پرس و جو کنید.
امام صادق علیه السلام فرمود :
«أرْبَعٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ کَمَلَ اِسْلامُهُ وَ لَوْ کَانَ بَیْنَ قَرْنِهِ اِلَى قَدَمِهِ خَطَایَا غَفَرَهَا اللَّهُ لَهُ الصِّدْقُ وَ الْحَیَا وَ الأمَانَهُ وَ حُسْنُ الْخُلُق»
«چهار چیز است که هر کدام در هر کس باشد، اسلامش کامل است و اگر سر تا پاى او گناه باشد، خدا او را بیامرزد؛ آن چهار چیز راستگویى، حیا، امانتدارى و خوش خلقى است.»