تفسیر سوره توبه

سوره توبه آیه ۴۳ و ۴۴ | جلسه ۳۰

تفسیر سوره توبه آیه ۴۳ و ۴۴ | یکشنبه ۱۳۹۵/۱۱/۰۳ | جلسه ۳۰ | آیت الله سید علی محمد دستغیب

 

 
صوت جلسه

دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره توبه

 

متن تفسیر

 

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

 

عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْکَاذِبِینَ‌ (۴۳)

خدا تو را بخشید. چرا قبل از آن که راستگویان بر تو آشکار شوند و دروغگویان را بشناسی به آنان اجازه دادی؟

 

لاَ یَسْتَأْذِنُکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الآخِرِ أَنْ یُجَاهِدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالْمُتَّقِینَ‌ (۴۴)

کسانی که به خدا و روز قیامت ایمان دارند، برای جهاد با مال و جانشان از تو اجازه نمی‌گیرند و خدا به پرهیزکاران داناست.

 

این دو آیه در ادامه آیات مربوط به جنگ تبوک است. منافقان مدینه مترصد فرصتی بودند تا دوباره به بت‌پرستی بازگردند و بدین منظور جلسات شبانه داشتند. بعضی از آنها شناسایی شده، برخی همچنان مخفی بودند. این آیه و چند آیه بعد درباره وضع آنهاست.

هنگامی که پیامبر اعلان جهاد کرد، برخی از منافقان نزد ایشان آمدند و عذر آوردند که ما نمی‌توانیم با شما همراه شویم؛ زیرا اسباب و وسایل لازم جنگی نداریم. پیامبر از وضع آنان باخبر بود؛ می‌‌دانست آنها منافقند و اگر هم بیایند ـ همان طور که در آیات بعد خداوند می‌‌فرماید ـ در میان رزمندگان شبهه‌افکنی کرده، موجب دلسردی و تفرقه آنان می‌‌شوند؛ لذا به آنها اجازه داد در مدینه بمانند، پس از آن خداوند این آیات را نازل فرمود.

عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ؛ خدا تو را بخشید، امّا چرا پیش از آن که صدق و کذبشان آشکار شود، به آنها اجازه دادی از شرکت در جهاد معاف شوند؟ اگر اذن نداده بودی، برای خودشان و مردم واضح می‌‌شد که افراد دروغگویی هستند. آنان بدین خاطر از جهاد کناره می‌‌گیرند که می‌‌خواهند همراه شما نباشند؛ لذا از اول هم خود را آماده جنگ نکرده، قصد شرکت در جنگ نداشتند.

 

طرح یک شبهه

ما قائل هستیم پیامبر صلّی اللّه علیه و آله همه چیز را می‌‌دانستند؛ چون علم خدا را دارند. علم ایشان نسبت به خدای تعالی محدود، امّا نسبت به سایر موجودات، بی‌انتهاست. از طرفی می‌‌دانیم که پیامبر، بنده خاص خدا و تسلیم محض در مقابل اوست؛ «أشهدُ أنّ محمّداً عبدُه و رسولُه».

همچنین معتقدیم پیامبر و اهل بیت ایشان علیهم السلام معصومند و هیچ گناه کبیره و صغیره‌ای از آنها سر نمی‌زند، بلکه همه‌ی انبیاء معصومند، البته ممکن است ترک اولیٰ از پیامبران سر بزند، امّا چهارده معصوم هیچ ترک اولایی هم نداشتند. خداوند آن قدر علم و پاکی به ایشان عنایت فرموده که همواره وضع خود را نسبت به خدای تعالی ملتفتند و می‌‌دانند چه باید بکنند. ولی بعضی مفسران غیر شیعه با استدلال به این آیه، در عصمت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله خدشه وارد کرده‌اند؛ چون «عفو» زمانی به کار می‌‌رود که شخص مرتکب معصیت یا ترک اولیٰ شده باشد، علی الخصوص که بعد از آن هم می‌‌فرماید: «لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْکَاذِبِینَ‌» از نظر آنها این نوعی توبیخ برای پیامبر است.

 

پاسخ شبهه

این شبهه را مأمون از امام رضا علیه السلام پرسید. حضرت فرمود: این از قبیل مثل معروف «در به تو می‌‌گویم، دیوار تو بشنو» است. خداوند در این آیه روی سخن خود را به پیامبر کرده، امّا مقصود او امّت اسلام است. نظیر این آیه در جای دیگری نیز وجود دارد[1]

فرض کنید جوان یا نوجوانی با دوستان نااهل همنشینی می‌‌کند و پدر و مادر او از این جریان آگاهند. فرزند از مادر خود اجازه می‌‌خواهد با این دوستان همسفر شود. مادر می‌‌داند اگر اجازه ندهد، او یا اعتنا نمی‌کند یا دعوا راه می‌‌اندازد و با داد و بیداد، موجب آبروریزی می‌‌شود؛ به همین دلیل مادر اجازه می‌‌دهد و فرزند می‌‌رود، امّا پس از مدتی، خون‌آلود و ناراحت باز می‌‌گردد. پدر ـ در حالی که پسر نشسته و می‌‌شنود ـ به مادر عتاب می‌‌کند که چرا به او اجازه دادی به این سفر برود؟

این عتاب در واقع متوجه فرزند است، نه مادر؛ چراکه مادر می‌‌دانست نباید اجازه بدهد، امّا وضع پسر به گونه‌ای بود که راهی جز این نداشت. در واقع مسلمانان آن طور که باید، پیامبر را نشناختند و نمی‌دانند هر چه می‌‌گوید، از تعالیم پروردگار است؛ پس اگر اجازه نمی‌داد، ایرادهایی می‌گرفتند که وارد نبود.

تفسیر «تسنیم» نیز می‌‌گوید: خداوند از سر لطف این حرف را می‌‌زند؛ یعنی «عَفا اللّه» صرفا به معنای این که خدا گناه تو را ببخشد نیست، بلکه این عبارت گاه در جایی استعمال می‌‌شود که شخص مورد لطف و محبّت قرار گرفته است؛ پس در واقع این آیه، بیان لطف و محبّت خدا به رسول خویش است.

بعد هم که می‌فرماید: «لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ» به معنای توبیخ پیامبر نیست، بلکه به نوعی می‌‌فرماید کار خوبی کردی که به آنها اجازه دادی. در آیات بعد هم می‌‌فرماید اگر آمده بودند، در میان مسلمانان اختلاف می‌انداختند؛

﴿لَوْ خَرَجُوا فِیکُمْ مَا زَادُوکُمْ إِلاَّ خَبَالاً وَ لَأَوْضَعُوا خِلاَلَکُمْ یَبْغُونَکُمُ الْفِتْنَهَ وَ فِیکُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ﴾[2]

اگر با شما خارج می‌‌شدند، جز اضطراب بر شما نمی‌افزودند و به سرعت در میان شما فتنه‌جویی می‌‌کنند و در بین شما جاسوسانی دارند و خداوند به ستمکاران داناست.

حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْکَاذِبِینَ؛ با توجه به آنچه ذکر شد، معلوم می‌‌شود این عبارت به معنای این نیست که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آنها را نمی‌شناسد و باید صبر می‌‌کرد تا راست و دروغ آنها برایش آشکار شود. رسول گرامی اسلام صلّی اللّه علیه و آله علم خدای تعالی را دارد و همه چیز کاملاً برایش واضح است. این مطالب، حتّی برای اولیای خدا واضح بود؛ آنچه ما از حضرت آیت اللّه العظمیٰ نجابت، آیت اللّه انصاری و شهید آیت اللّه دستغیب دیدیم و با بزرگانی که حشر و نشر داشتیم، فهمیدیم، خوبی و بدی افراد و گناهان و ثواب‌هایشان برای ایشان روشن بود؛ نور سیادت را ملتفت بودند، امّا پیامبر باید ستر خدایی داشته باشد؛ پس مقصود این است که باید برای مردم واضح شود که آنان اشخاص دروغگویی هستند؛ همچنان که واضح شد. به نوعی خدای تعالی می‌‌خواهد درباره منافقان هشدار دهد و به مسلمانان بفهماند که آنها افراد دورویی هستند؛ اظهار دوستی با مؤمنان می‌‌کنند، امّا واقعاً دوست آنها نیستند.

لاَ یَسْتَأْذِنُکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الآخِرِ أَنْ یُجَاهِدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ؛ کسی که به خدا و روز قیامت ایمان دارد، برای شرکت در جهاد اجازه نمی‌‌گیرد؛ همچنان که برای نماز خواندن و روزه گرفتن یا انجام هر واجب دیگری اجازه نمی‌گیرند. چیزی را که خدا واجب کرده، باید انجام داد و نیازی به اجازه کسی ندارد. تقلید، حرف دیگری است.

اگر کفار و مشرکان به مملکت اسلامی حمله ‌کنند، دیگر جهاد نیازی به اجازه ندارد. معنی ندارد بگوییم بگذار بیایند و بگیرند و ریشه این‌ها راقطع کنند. وقتی خانه و خانواده انسان مورد حمله و تعرض قرار گیرد، باید دفاع کرد. از رفیق هم همین طور.

اگر در آیه نامی از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله برده نشد، به خاطر این است که وقتی کسی به خدا و قیامت ایمان داشته باشد، یقیناً پیامبر را هم قبول دارد؛ قرآن را هم قبول دارد و مفسران قرآن؛ یعنی اهل بیت علیهم السلام را هم قبول دارد.

 

آموزه آیه

آنچه باید از این آیه مورد استفاده ما قرار گیرد این است که نسبت به دوستان نزدیک و دوری که داریم، احتیاط کنیم، مخصوصاً وقتی باطن اشخاص چندان آشکار نیست. فرض کنید دوست شما می‌‌خواهد مبلغ سنگینی وام بگیرد و از شما می‌‌خواهد ضامنش شوید. در اینجا اگر مطمئن نیستید که می‌‌تواند آن را پس بدهد، احتیاط کنید؛ اینجا جای تأمل است! یا مثلاً در باب ازدواج، دوست شما دختری برایتان در نظر می‌‌گیرد یا پسری به شما معرفی می‌‌کند؛ صرف معرفی او، کفایت نمی‌کند و باید درباره آن دختر یا پسر و خانواده‌اش تحقیق کنید.

گاه جوانی با یک نگاه عاشق می‌‌شود؛ نباید به این محبّت‌ها اعتنا کرد و حرف ازدواج را پیش کشید؛ حرف یک عمر زندگی مشترک است و نمی‌‌شود آن را بر یک محبّت سطحی و موقت بنا کرد؛ لذا باید عقل را به میدان آورد و مشورت و تحقیق کرد.

وقتی قرار است با کسی رفیق شوید، چند چیز باید در او باشد؛ از جمله این که باید راستگو باشد. با شخص دروغگو نمی‌توان پیوند دوستی عمیق بست، ولو به شوخی دروغ بگوید، حتّی شوخی دروغ، نشانه وجود صفات بدی در انسان است.

قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام:‏ «لَا یَجِدُ عَبْدٌ طَعْمَ الْإِیمَانِ حَتَّى یَتْرُکَ الْکَذِبَ‏ هَزْلَهُ‏ وَ جِدَّهُ»[3]

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: «بنده طعم ایمان را نمی‌چشد مگر آن که دروغ را به شوخی و جدی ترک کند.»

امام زین العابدین علیه السلام فرمود:

«إِیَّاکَ وَ مُصَاحَبَهَ الْکَذَّابِ فَإِنَّهُ بِمَنْزِلَهِ السَّرَابِ یُقَرِّبُ لَکَ الْبَعِیدَ وَ یُبَاعِدُ لَکَ الْقَرِیبَ»[4]

«از همراهى و رفاقت با دروغگو بپرهیز؛ زیرا او به منزله سرابى است که دور را به تو نزدیک و نزدیک را به تو دور می‌‌سازد.»

دوستی سطحی اشکالی ندارد، ولی اگر قرار است دوستی عمیقی با کسی داشته باشد، به تعلیم امیرالمؤمنین نباید همه‌ی اسرارش را با او در میان بگذارد، چه بسا هم او، فردا دشمنش شود و اسرارش را فاش کند.

امام حسن عسکری علیه السلام می‌‌فرماید: «همه‌ی بدی‌ها را در خانه‌ای گذاشتند و کلید آن را شراب قرار دادند، ولی دروغ از شراب بدتر است».

قسمت اول روایت روشن است؛ زیرا کسی که شراب می‌خورد و مست می‌‌شود، هر معصیتی انجام می‌‌دهد، حتّی ممکن است مرتکب قتل شود، امّا چرا حضرت می‌‌فرماید دروغ از شراب بدتر است؟

دروغ یعنی اظهار خلاف واقع. ابتدا روحانیون و علما، اگر عمداً دروغ بگویند، مردم بالأخره متوجه می‌‌شوند و مفاسد بسیاری در پی می‌‌آورد؛ چه بسا عده‌ای را از دین زده ‌کند، حتّی اگر یک نفر را هم از دین بیرون کند، مثل این است که او را کشته است. البته این مسأله نباید بهانه‌ای برای رها کردن دین باشد، ولی جوان، تازه جوانه زده و خام است؛ به کمترین نسیمی می‌‌لررزد و می‌لغزد.

اگر کاسبی در کسبش دائم دروغ بگوید، قهراً کالای بد را به اسم خوب می‌‌فروشد و با تکرار این کار، هم معاملاتش حرام و شبهه‌ناک می‌‌شوند؛ هم نطفه‌ای که از این حرام بسته می‌‌شود؛ بچه‌هایی که نصیبش می‌‌شوند و لقمه او را می‌‌خورند، افراد تبه‌کار و تیره‌بختی می‌‌شوند؛ مثل داعشی‌ها که کشتن چهار شیعه را برات بهشت می‌‌دانند.

اگر در خانواده‌ای یک نفر دروغگو باشد، چه گرفتاری‌هایی که به اهل آن خانواده نمی‌رسد! هر چه مقام شخص بالاتر رود، گرفتاری‌ها و مفسده‌هایش بیشتر می‌‌شود.

 

تهمت

از این آیات، یکی دیگر از صفات بارز منافقان شناخته می‌‌شود؛ یعنی ترور شخصیت. گاه شخص را ترور می‌‌کنند و او را می‌‌کشند؛ گاهی شخصیت او را هدف قرار می‌‌دهند؛ یعنی آن قدر از او بدگویی می‌‌کنند که هیچ جایگاهی در اجتماع نداشته باشد.

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: «إِذَا اتَّهَمَ‏ الْمُؤْمِنُ أَخَاهُ انْمَاثَ الْإِیمَانُ مِنْ قَلْبِهِ کَمَا یَنْمَاثُ الْمِلْحُ‏ فِی الْمَاءِ»[5]

امام صادق علیه السلام فرمود: «هر گاه مؤمن برادر (دینى) خود را تهمت زند، ایمان از دلش زدوده می‌‌شود؛ چون نمک در آب.»

وقتی ایمان در دل حل می‌‌شود، دیگر چیز از آن باقی نمی‌ماند. منافقان چون ایمان نداشتند مخالفان و دشمنان خود را مورد تهمت قرار می‌‌دادند.

 

[1] ـ عیون اخبار الرضا، ۱، ۲۰۲.

[2] ـ توبه، ۴۷.

[3] ـ کافی، ‏2، 340.

[4] ـ کافی، ‏2، 376.

[5] ـ کافی، ‏2، 361.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است