تفسیر سوره اعراف

سوره اعراف آیه ۱۷۱ | جلسه ۹۰

 

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

 

تفسیر سوره اعراف آیه ۱۷۱ | یکشنبه ۱۳۹۴/۰۷/۱۲ | جلسه ۹۰ | آیت الله سید علی محمد دستغیب

 

 
صوت جلسه

دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره اعراف

 

متن جلسه

 

 

وَ اِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ کَأنَّهُ ظُلَّهٌ وَ ظَنُّوا أنَّهُ واقِعٌ بِهِمْ خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّهٍ وَ اذْکُرُوا ما فیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ(171)

و هنگامى که کوه را مانند سایبانى بالاى سر آنها قرار دادیم و گمان کردند بر سرشان فرو مى‌افتد. گفتیم: آنچه به شما داده‌ایم با جدیت بگیرید و آنچه را در آن است به خاطر بسپارید، شاید پرهیزکار شوید!

 

هنگامى که حضرت موسى تورات را از سوى خدا براى بنى اسرائیل آورد، یهودیان دستوراتى در آن دیدند که از پذیرش و عمل به آنها سر باز زدند. خداوند نیز کوه طور را بر سر آنان قرار داد تا از فرمانش اطاعت کرده، به دستورهاى تورات عمل کنند. در سوره نسا هم به این قضیه اشاره شده است.

 

وَ اِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ؛ «نَتَقَ» به معناى کندن و بالا آوردن شىء است.

ممکن است سؤال شود این که خداى تعالى کوه را بالاى سر بنى اسرائیل قرار داد تا مجبور به پذیرش احکام تورات شوند، آیا با اختیار انسان منافات ندارد؟

پاسخ این است که خیر؛ این کار منافاتى با اختیار انسان ندارد و نظیر آن در زمان‌هاى دیگر نیز وجود داشته و دارد. تمام انبیاى الهى به قوم خود وعده عذاب مى‌دادند و آنها را از سرکشى و بت‌پرستى مى‌ترساندند، امّا این ترساندن، دست و پاى آنها را نمى‌بست تا مجبور به اطاعت شوند، بلکه مختار بود بپذیرند یا نپذیرند حتى گاهى علامت‌هاى عذاب را مشاهده مى‌کردند؛ برخى ایمان مى‌آوردند ـ مثل قوم یونس ـ برخى هم ایمان نمى‌آوردند ـ مثل قوم عاد ـ در اینجا نیز قرار گرفتن کوه، در واقع نوعى وعید و هشدار عینى بود تا به احکام خدا تن دهند و این اتّفاق، اصل اختیار آنها را مختل یا محدود نمى‌ساخت. تبدیل شدن عصاى موسى به اژدها نیز به نوعى مثل همین تهدید بود که باز منافاتى با اختیار مردم نداشت.

این تهدیدها، خود لطفى از جانب خداست؛ گاه شخص مؤمن مرتکب اشتباهى مى‌شود یا درباره واجباتش سستى مى‌کند و به مصیبت‌ها و گرفتارى‌هایى مبتلا مى‌شود تا پى به اشتباه خود برده، به راه آید. این تنبیه، نوعى «نَتَقْنَا الجَبَل» است که خداوند براى بنده مؤمن رقم مى‌زند و منافاتى با اختیار ندارد.

وَ اذْکُرُوا ما فیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُون؛ هنگامى که شخص مؤمن قرآن مى‌خواند و به دستورهایش عمل مى‌کند و هدفش این است که تا آخر عمر بر همین روال باشد، در واقع به «و اذکُروا ما فیه» (آنچه را در آن است همواره در خاطر داشته باش!) عمل کرده است. قرار گرفتن بر این مسیر و استقامت بر آن، «تقوا» را به ارمغان مى‌آورد.

 

خداى تعالى در سوره قصص پس از بیان ماجراى قارون و اشاره به فرورفتن او در زمین، مى‌فرماید :

(تِلْکَ الدّارُ اْلآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لا یُریدُونَ عُلُوّآ فِی الاْرْضِ وَ لا فَسادآ وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقینَ )

«این سراى آخرت را براى کسانى مهیّا کرده‌ایم که در پى تکبّر و فساد در زمین نیستند و حسن عاقبت براى پرهیزگاران است.»

امام صادق علیه السلام در حدیث مشهور به عنوان بصرى، در پاسخ او که پرسید: حقیقت بندگى چیست؟ فرمود: به سه چیز است : اول این که بنده آنچه را خدا به او بخشیده، ملک خود نداند، زیرا بندگان مالک نیستند، بلکه مال را از آن خدا مى‌بینند و هر جا خدا فرمان داد مصرفش مى‌کنند. دوم این که: بنده تدبیر امور خودش را نمى‌کند. سوم این که: تمام وقت خود را صرف انجام اوامر خدا و ترک نواهى او کند. هر گاه بنده چیزى را که خدا به او بخشیده ملک خود نداند، انفاقش در راه خدا بر وى آسان گردد، و هر گاه تدبیر امورش را به دست مدبّر واقعى بسپارد، سختى‌هاى دنیا برایش آسان شود، و هر گاه به امر و نهى خدا گردن نهد، هیچ گاه با مردم جدال نمى‌کند، و به آنان فخر نمى‌فروشد.

هر گاه خداوند به بنده این سه خصلت را عطا فرمود، دنیا و شیطان و مردم در نظرش خوار مى‌شود، و به خاطر مال جمع کردن و فخر فروشى، به دنبال دنیا نمى‌رود، و از مردم عزّت و مقام نمى‌طلبد، و اوقاتش را هدر نمى‌دهد، این اوّلین درجه تقواست، خداوند متعال مى‌فرماید: (تِلْکَ الدّارُ اْلآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لا یُریدُونَ عُلُوّآ فِی الاْرْضِ وَ لا فَسادآ وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقینَ )[

منظور این که تقوا مراتبى دارد. کسى که قرآن را مى‌خواند و بدان عمل مى‌کند، یقینآ مى‌تواند مراتب تقوا را طى کند، مشروط بر این که به همراه قرآن، به اهل بیت پیامبر نیز تمسّک جوید؛ چراکه این دو، عِدل و مکمل یکدیگرند.

 

 

ولایت امیرالمؤمنین مصداق «نتقنا الجبل»

یکى از مصادیق «نَتَقنَا الجَبَل» اعلان ولایت امیرالمؤمنین، على علیه السلام در روز عید غدیر است. در آن روز، کوه بر سر مردم نیامد، امّا نفس اعلان ولایت مولا، مانند کوه بر سر بسیارى از مسلمانان سایه انداخت و سنگینى کرد. برخى از آنها عقده‌ها و کینه‌هاى بزرگى از على علیه السلام در دل داشتند؛ زیرا بستگان و خویشانشان در زمان جاهلیت با شمشیر مولا به درک واصل شده بودند. غیر از این، حسودان و ریاست طلبان نیز حسادت عجیبى به جناب مولا داشتند؛ لذا رسول گرامى اسلام با توجّه به این واقعیات، از بردن نام مولا على علیه السلام به عنوان ولىّ مؤمنان خوف تفرقه داشتند، امّا خداوند فرمود :

(وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ )

«خداوند تو را از گزند مردم مصون مى‌دارد.»

یعنى تو و دینت را از گزند مردم حفظ مى‌کند. براى این حفظ کردن، نیازى به کوه نیست. خداى تعالى مى‌تواند در دل‌هاى آنها چنان رعب و وحشت ایجاد کند که کسى نتواند چیزى بگوید؛ لذا از میان آن همه، فقط یک نفر اعتراض کرد و گفت: یا رسول الله! گفتى نماز بخوانید، خواندیم؛ گفتى روزه بگیرید، گرفتیم؛ گفتى حج و جهاد بجا آورید، آوردیم. حال این ولایت از طرف خود تو بود یا از سوى خدا؟ فرمود: از جانب خدا.

گفت: اگر چنین است سنگى بر سر من فرود آید. طولى نکشید که سنگى بر سرش خورد و مرد. سپس این آیه نازل شد: (سَألَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ )

ائمه اطهار علیهم السلام به عنوان مفسران قرآن باید همراه قرآن باشند و «کفانا کتاب الله» مردود است و هر کس آن را بر زبان آورد، مُهر بر دهانش مى‌زنند؛ زیرا در مقابل فرمان پیامبر که فرمان خداست قد علَم کرده است.

بنى اسرائیل بدعهدى کرده، انبیاى الهى را به قتل رساندند. یهودیان این امّت نیز مولا على علیه السلام و ده فرزند معصومش را که امامان امّت بودند، یکى پس از دیگرى کشتند، در حالى که ادعاى مسلمانى داشته، خود را خلیفه پیامبر و امیرالمؤمنین مى‌خواندند. امامان ما بیشتر عمر خود را در حال تقیه بودند. هر گاه حاکمان ستمگر احتمال مى‌دادند تهدیدى از سوى ایشان متوجهشان است، حضرات را زندانى، تبعید و شهید مى‌کردند.

 

 

آموزه‌هاى آیه

هر یک از ما وظیفه داریم اوامر و نواهى خداى تعالى را که برخى در قرآن و برخى در سنّت پیامبر و روایات اهل بیت آمده، با جدیت بگیریم و آنها را فراموش نکنیم. خداى تعالى در قرآن کریم مى‌فرماید :

(قُلْ لِلْمُوْمِنینَ یَغُضُّوا مِنْ أبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ )

«به مؤمنان بگو چشمان خود را (از نامحرم) فرو بندند و شهوت خود را نگه دارند!»

براى شخص مؤمن شایسته نیست به نامحرم نگاه شهوى یا شبهه‌ناک کند یا بگوید و بخندد، حتّى اگر فامیل باشند!

 اقامه نماز، بردبارى در مشکلات، سوء ظنّ نبردن به مردان و زنان مؤمن، نگه داشتن زبان از غیبت، تهمت، استهزاء، پرداخت زکات، بجا آوردن حج، و… همه و همه احکام قرآن است که باید همه‌ى مسلمانان بدان پایبند باشند.

کسى که عمدآ گناه مى‌کند یا عمدآ واجبات را ترک مى‌کند، مثل این است که تیر به قلب امام زمان مى‌زند.

 



 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است